جدول جو
جدول جو

معنی عناتل - جستجوی لغت در جدول جو

عناتل
(عَ تِ)
جمع واژۀ عنتل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به عنتل شود، ضباع عناتل، کفتارهایی که شکار را پاره پاره کنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عنادل
تصویر عنادل
عندلیب ها، بلبل ها، جمع واژۀ عندلیب
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
یا ناثل، نام اسب ربیعه بن مالک است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
ابن قیس تابعی است. (منتهی الارب). ناتل بن قیس بن زید بن حبان بن امری ٔ القیس الجذامی، تابعی شجاعی بود از بزرگان شام و از ساکنان فلسطین. او را ’ناتل اخو اهل الشام’ میگفتند. در جنگ صفین از یاران معاویه بود چون دور خلافت به عبدالملک بن مروان رسید بر او خروج کرد و عبدالملک عمرو بن سعید را بدفع او گماشت و ناتل به دست عمرو کشته شد. (از اعلام زرکلی از تهذیب التهذیب)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
بطن من الصدف و بطن من قضاعه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تِ رُ)
از آبادیهای میان آمل و دیلمان، واقع در یک منزلی آمل است. (از مازندران و استراباد ص 51). ده کوچکی است از دهستان ناتل کنار بخش نور شهرستان آمل. در 9 هزارگزی سولده و در دامنه واقع شده است. هوائی معتدل و مرطوب و مالاریاخیز دارد. سکنۀ آنجا 15 نفر است، شیعی مذهبند و فارسی را به لهجۀ مازندرانی تکلم میکنند. بنائی قدیمی به نام ’معصوم زاده’ دارد که به جمشید سلطان منسوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 298)
لغت نامه دهخدا
(عَ تَ)
کفتاری که شکار خود راپاره پاره کند. ج، عناتل. (ناظم الاطباء). الضباع العناتل، کفتارهایی که شکار خود را پاره پاره کنند. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ بِ)
جمع واژۀ عنابل. رجوع به عنابل شود
لغت نامه دهخدا
(عُ بِ)
زه درشت سطبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). وتر سخت و درشت. (از اقرب الموارد) ، مرد تمام اندام و سطبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرد ضخیم و درشت، سخت و محکم. ج، عنابل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ دِ)
جمع واژۀ عندلیب. (منتهی الارب) (دهار) (آنندراج) (غیاث اللغات). زیرا هر اسم عربی که از چهار حرف بیشتر داشته باشد در حالت جمع یک یا دو حرف از آخر آن حذف کنند. (از غیاث اللغات و منتهی الارب) :
جرس دستان گوناگون همی زد
بسان عندلیبی از عنادل.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(عَ صِ)
جمع واژۀ عنصل. (منتهی الارب). رجوع به عنصل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَفْ فی)
دراز گردیدن و انبوه شدن علف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عنتل
تصویر عنتل
سخت و درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنادل
تصویر عنادل
جمع عندلیب، هزار آوایان هزار دستانان جمع عندلیب بلبلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناصل
تصویر عناصل
جمع عنصل، پیاز های دشتی پیاز های نرگس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنادل
تصویر عنادل
((عَ دِ))
جمع عندلیب، بلبلان
فرهنگ فارسی معین
از توابع دهستان ناتل کنار نور
فرهنگ گویش مازندرانی