دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 150 تن سکنه دارد. آب آنجا از کارون و موتور آب و محصول آن غلات و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 150 تن سکنه دارد. آب آنجا از کارون و موتور آب و محصول آن غلات و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
ابن جمیل بن عمرو بن مالک تغلبی. شاعری است جاهلی که بیشتر اشعار او از دست رفته است. وی در حدود سال 60قبل از هجرت درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 743) ابن خفاف. جدی است جاهلی از بهته، از سلیم، از عدنانیان. و فجاءه بن ایاس از فرزندان او باشند. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 743)
ابن جمیل بن عمرو بن مالک تغلبی. شاعری است جاهلی که بیشتر اشعار او از دست رفته است. وی در حدود سال 60قبل از هجرت درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 743) ابن خُفاف. جدی است جاهلی از بهته، از سلیم، از عدنانیان. و فجاءه بن ایاس از فرزندان او باشند. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 743)
دهی است از دهستان همائی شهرستان سبزوار. ناحیه ای است کوهستانی معتدل. از قنات مشروب میشود. محصول آن غلات و پنبه. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان همائی شهرستان سبزوار. ناحیه ای است کوهستانی معتدل. از قنات مشروب میشود. محصول آن غلات و پنبه. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
حمیر. یرنداق که بدان زین بندند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و آنرا شکر نیز نامند. (اقرب الموارد). و یرنداق تسمه و دوالی باشد. (آنندراج). رجوع به حمیر شود
حمیر. یرنداق که بدان زین بندند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و آنرا شکر نیز نامند. (اقرب الموارد). و یرنداق تسمه و دوالی باشد. (آنندراج). رجوع به حمیر شود
نام مردی که به قول ابن الندیم بنقل از اسحاق راهب، کتاب خانه اسکندریه را به امر ’بطولوماوس فیلادلفوس’ گرد کرد و پس از جمع آوردن پنجاه و چهار هزار و صد و بیست نسخه گفت: هنوز در دنیا بسی کتاب در فارس و جرجان و موصل و هند و سند و ارمان و روم هست. رجوع به بطولوماوس فیلادلفوس و حاشیۀ آن شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
نام مردی که به قول ابن الندیم بنقل از اسحاق راهب، کتاب خانه اسکندریه را به امر ’بطولوماوس فیلادلفوس’ گرد کرد و پس از جمع آوردن پنجاه و چهار هزار و صد و بیست نسخه گفت: هنوز در دنیا بسی کتاب در فارس و جرجان و موصل و هند و سند و ارمان و روم هست. رجوع به بطولوماوس فیلادلفوس و حاشیۀ آن شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
یمین ناحق. (منتهی الارب) (آنندراج). سوگند به ناحق. (ناظم الاطباء). گویند: حلف علی العمیسه و العمیسیه، یعنی بر ناحق سوگند خورد. (از اقرب الموارد). عمیسیه. رجوع به عمیسیه شود
یمین ناحق. (منتهی الارب) (آنندراج). سوگند به ناحق. (ناظم الاطباء). گویند: حلف علی العمیسه و العمیسیه، یعنی بر ناحق سوگند خورد. (از اقرب الموارد). عمیسیه. رجوع به عمیسیه شود
نام فرقه ای است از غلاه و از فروع خطابیه، اصحاب عمیر بن بیان عجلی و از حیث عقاید شبیه به فرقۀ بزیغیه بوده اند، ولی به مرگ خود عقیده داشتند و مثل یعمریه امام جعفر صادق (ع) را خدا میدانستند. (از خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 260). رجوع به مقالات اشعری ص 21، شهرستانی ص 137، الفرق ص 236 و خطط ج 4 ص 174 شود
نام فرقه ای است از غلاه و از فروع خطابیه، اصحاب عمیر بن بیان عِجلی و از حیث عقاید شبیه به فرقۀ بزیغیه بوده اند، ولی به مرگ خود عقیده داشتند و مثل یعمریه امام جعفر صادق (ع) را خدا میدانستند. (از خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 260). رجوع به مقالات اشعری ص 21، شهرستانی ص 137، الفرق ص 236 و خطط ج 4 ص 174 شود
یک نواله از پشم و صوف حلقه کرده. (منتهی الارب). یک قطعه از پشم حلقه شده که در دست گیرند تا آن را بریسند. (از اقرب الموارد). ج، اعمته، عمت، عمیت (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، عمائت. (اقرب الموارد)
یک نواله از پشم و صوف حلقه کرده. (منتهی الارب). یک قطعه از پشم حلقه شده که در دست گیرند تا آن را بریسند. (از اقرب الموارد). ج، اَعْمِته، عُمُت، عَمیت (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، عَمائت. (اقرب الموارد)