دهی است از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاهان با 280 تن جمعیت. آب آن از رودخانه و راه آن مالرواست. ساکنان از طایفۀ کوشوند هستند. در دو محل به نام علیا و سفلی مشهور و سکنۀ میدرعلیا 160 تن و سفلی 120 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاهان با 280 تن جمعیت. آب آن از رودخانه و راه آن مالرواست. ساکنان از طایفۀ کوشوند هستند. در دو محل به نام علیا و سفلی مشهور و سکنۀ میدرعلیا 160 تن و سفلی 120 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
نام کوهی حصین. ابن البلخی درفارسنامه گوید: چون این خبر (خبر فرتوت گشتن لهراسب) به ارجاسف رسید شاد شد و فرصت نگاه داشت و قصد بلخ کرد و جوهرمز را بمقدمه فرستاد و بلخ بگرفت و لهراسب را بکشت و آتشکده ها را خراب کرد و آتش پرستان را بکشت و دو دختر ازآن وشتاسف ببرد وشتاسف را طلب کرد او در کوه طمیدر پنهان شد و کوهی حصین است و کس نتوانست او را به دست آوردن
نام کوهی حصین. ابن البلخی درفارسنامه گوید: چون این خبر (خبر فرتوت گشتن لهراسب) به ارجاسف رسید شاد شد و فرصت نگاه داشت و قصد بلخ کرد و جوهرمز را بمقدمه فرستاد و بلخ بگرفت و لهراسب را بکشت و آتشکده ها را خراب کرد و آتش پرستان را بکشت و دو دختر ازآن ِ وشتاسف ببرد وشتاسف را طلب کرد او در کوه طمیدر پنهان شد و کوهی حصین است و کس نتوانست او را به دست آوردن
قسمی از تراش و اندام قلم است. و گویا منسوب به عمید ابوعبداﷲ حسین بن محمد، پدر ابن العمید، و یا منسوب به ذوالکفایتین ابن العمید علی بن محمد که وزیر رکن الدوله بود، باشد. رجوع به نوروزنامه ص 94 و 151 شود
قسمی از تراش و اندام قلم است. و گویا منسوب به عمید ابوعبداﷲ حسین بن محمد، پدر ابن العمید، و یا منسوب به ذوالکفایتین ابن العمید علی بن محمد که وزیر رکن الدوله بود، باشد. رجوع به نوروزنامه ص 94 و 151 شود
محمد بن محمد بن محمد (احمد) حنفی سمرقندی، مکنی به ابوحامد و ملقب به رکن الدین و مشهور به عمیدی است. وی از فقهای حنفیه در قرن ششم و هفتم بود که در نهم جمادی الاّخرۀ سال 615 ه. ق. در بخارا درگذشت. او راست: 1- الارشاد، در علم خلاف. 2- الطریقه العمیدیه. 3- النفایس. (از ریحانه الادب از تاریخ ابن خلکان ج 2 ص 51، و فوائدالبهیه ص 200). رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 ص 972 شود
محمد بن محمد بن محمد (احمد) حنفی سمرقندی، مکنی به ابوحامد و ملقب به رکن الدین و مشهور به عمیدی است. وی از فقهای حنفیه در قرن ششم و هفتم بود که در نهم جمادی الاَّخرۀ سال 615 هَ. ق. در بخارا درگذشت. او راست: 1- الارشاد، در علم خلاف. 2- الطریقه العمیدیه. 3- النفایس. (از ریحانه الادب از تاریخ ابن خلکان ج 2 ص 51، و فوائدالبهیه ص 200). رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 ص 972 شود
شکسته دل از عشق. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آنکه عشق وی را شکسته باشد، سخت غمگین. (از اقرب الموارد). بیقرار و تفته از بیماری و جز آن. (منتهی الارب)، {{اسم}} خانه ای که کسی در آن پناهنده شود، و بست و پناهگاه. (ناظم الاطباء)، سردار قوم. (منتهی الارب). سرور و تکیه گاه قوم که حوایج خود را به او رجوع کنند. (از اقرب الموارد). خواجه. (دهار) (زمخشری). رئیس قوم. سرور. مهتر. (فرهنگ فارسی معین). ج، عمداء. وزیر. بزرگ: آن کو عمید رفت زخانه آن کو ادیب رفت به مکتب. مسعودسعد. هر کس از دعوی عمیدند و خطیرند و بزرگ تو ز معنی هم عمیدی هم بزرگی هم خطیر. سنائی. ای ولینعمت احرار و عبید منعم ومکرم دهقان و عمید. سوزنی. ، عمید، سابقاً یک نوع مخاطبه بود که از جانب سلطان به وزرا و بزرگان داده میشد: امیر فرمود وی (بوسهل حمدوی) را خلعتی راست کردند، چنانکه وزیران را کنند... و مخاطبۀ وی الشیخ العمید فرمود، و خواجۀ بزرگ احمد عبدالصمد را آزار آمد از این مخاطبه. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 390). این سلطان ما امروز نادرۀ روزگار است، خاصه در نبشتن و نامه فرمودن و مخاطبه نهادن. و مخاطبۀ این بوسهل به لفظ عالی خویش گفته است که عمید باید نبشت که ما از آل بویه بیشیم و چاکر ما از صاحب عباد بیش است. (تاریخ بیهقی ص 390). بیاید در تاریخ بابی سخت مشبع آنچه رفت و سالاری تاش و کدخدایی دو عمید بوسهل حمدوی و طاهر کرخی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 283). آنکه در نامه ها خطابش هست از عمیدان عصر مولانا. مسعودسعد. - عمیدالامر، مایه و نظام کار. (از اقرب الموارد). - عمیدالوجع، محل و مکان درد. (از اقرب الموارد)
شکسته دل از عشق. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آنکه عشق وی را شکسته باشد، سخت غمگین. (از اقرب الموارد). بیقرار و تفته از بیماری و جز آن. (منتهی الارب)، {{اِسم}} خانه ای که کسی در آن پناهنده شود، و بست و پناهگاه. (ناظم الاطباء)، سردار قوم. (منتهی الارب). سرور و تکیه گاه قوم که حوایج خود را به او رجوع کنند. (از اقرب الموارد). خواجه. (دهار) (زمخشری). رئیس قوم. سرور. مهتر. (فرهنگ فارسی معین). ج، عُمداء. وزیر. بزرگ: آن کو عمید رفت زخانه آن کو ادیب رفت به مکتب. مسعودسعد. هر کس از دعوی عمیدند و خطیرند و بزرگ تو ز معنی هم عمیدی هم بزرگی هم خطیر. سنائی. ای ولینعمت احرار و عبید منعم ومکرم دهقان و عمید. سوزنی. ، عمید، سابقاً یک نوع مخاطبه بود که از جانب سلطان به وزرا و بزرگان داده میشد: امیر فرمود وی (بوسهل حمدوی) را خلعتی راست کردند، چنانکه وزیران را کنند... و مخاطبۀ وی الشیخ العمید فرمود، و خواجۀ بزرگ احمد عبدالصمد را آزار آمد از این مخاطبه. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 390). این سلطان ما امروز نادرۀ روزگار است، خاصه در نبشتن و نامه فرمودن و مخاطبه نهادن. و مخاطبۀ این بوسهل به لفظ عالی خویش گفته است که عمید باید نبشت که ما از آل بویه بیشیم و چاکر ما از صاحب عباد بیش است. (تاریخ بیهقی ص 390). بیاید در تاریخ بابی سخت مشبع آنچه رفت و سالاری تاش و کدخدایی دو عمید بوسهل حمدوی و طاهر کرخی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 283). آنکه در نامه ها خطابش هست از عمیدان عصر مولانا. مسعودسعد. - عمیدالامر، مایه و نظام کار. (از اقرب الموارد). - عمیدالوجع، محل و مکان درد. (از اقرب الموارد)
ابن ابی وقاص. وی برادر سعد بن ابی وقاص بود. و در سن شانزده سالگی در غزوۀ بدر به شهادت رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 341 شود ابن یحیی سیستانی. از بزرگان و فضلای سیستان بود و نام او در تاریخ سیستان آمده است. رجوع به تاریخ سیستان ص 20 شود ابن حمام. از صحابیان بود. (منتهی الارب). وی در غزوۀ بدر شهید گشت. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 340 شود ابن عامر بن عبد ذی الشری. گویند نام او ابوهریره بوده است. رجوع به ابوهریره (عبدالرحمان بن صخر...) شود
ابن ابی وقاص. وی برادر سعد بن ابی وقاص بود. و در سن شانزده سالگی در غزوۀ بدر به شهادت رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 341 شود ابن یحیی سیستانی. از بزرگان و فضلای سیستان بود و نام او در تاریخ سیستان آمده است. رجوع به تاریخ سیستان ص 20 شود ابن حمام. از صحابیان بود. (منتهی الارب). وی در غزوۀ بدر شهید گشت. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 340 شود ابن عامر بن عبد ذی الشری. گویند نام او ابوهریره بوده است. رجوع به ابوهریره (عبدالرحمان بن صخر...) شود
موضعی است نزدیک مکه. (منتهی الارب). تصغیر عمر است و آن جایگاهی است در نزدیکی مکه. (از معجم البلدان). - بئر عمیر، چاهی است در حزم بنی عوال. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
موضعی است نزدیک مکه. (منتهی الارب). تصغیر عُمر است و آن جایگاهی است در نزدیکی مکه. (از معجم البلدان). - بئر عمیر، چاهی است در حزم بنی عُوال. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
منسوب به عمید، منسوب به عمید ابو عبدالله حسین بن محمد پدر ابن العمید یا منسوب بابن العمید ابو الفتح علی بن محمد حسین وزیر رکن الدوله و موید الدوله، نوعی قلم نوعی خط
منسوب به عمید، منسوب به عمید ابو عبدالله حسین بن محمد پدر ابن العمید یا منسوب بابن العمید ابو الفتح علی بن محمد حسین وزیر رکن الدوله و موید الدوله، نوعی قلم نوعی خط