جدول جو
جدول جو

معنی عموی - جستجوی لغت در جدول جو

عموی
(عَ مَ وی ی)
منسوب به عم ّ. رجوع به عم ّ شود. ج، عمویون. (از ناظم الاطباء) ، منسوب به عمی و عم یعنی کوری. (از منتهی الارب). رجوع به عم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آموی
تصویر آموی
(پسرانه)
رود جیحون، آمودریا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عدوی
تصویر عدوی
فساد، تباهی، انتقال مرض، سرایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علوی
تصویر علوی
مربوط به عالم بالا، بالایی، آسمانی مثلاً کواکب علوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علوی
تصویر علوی
از نسل یا اولاد علی بن ابی طالب (ع)، سیّد، شیعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عموم
تصویر عموم
همه، همگی، شامل شدن، فراگرفتن، همه را فراگرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمود
تصویر عمود
خطی که با خط دیگر تشکیل زاویۀ قائمه می دهد
ستون، پایه، ستون خانه
رئیس، سرور، بزرگ قوم
گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، مقمعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمومی
تصویر عمومی
آنچه مربوط به همۀ مردم باشد، همگانی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مَ وی ی)
منسوب است به اعمی. (آنندراج) (منتهی الارب) ، جوانب و نواحی آسمان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نواحی و صفایح آسمان. (از اقرب الموارد) ، آنچه به نظر آید از اطراف آسمان. کأنه جمع عنن، و العانه. تقول:اعنان السماء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه اطراف آسمان بچشم میخورد. قال الجوهری: کأنه جمع عنن. (از اقرب الموارد). چندانکه بتوان دید از آسمان. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی) ، اخلاق شیاطین. (از اقرب الموارد). اعنان الشیاطین، اخلاق و طبایع آنها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. 230 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عمول
تصویر عمول
مزد کار، پر کار، به دست آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عموم
تصویر عموم
همگی را شامل شدن، عام شدن، کلیه تمامی، جملگی، همه
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی عمرایی می گویند زیوشی بهره برداری از داراک در زنده بودن بنگرید به سنی آنچه که شخصی برای دیگری قرار می دهند در مدت طول عمر خود یا طول عمر طرف نوعی حق انتفاع است به موجب عقدی از طرف مالک برای تمام مدت عمر یکی از طرفین معامله یا شخص ثالث. منسوب به عمر پیرو مذهب تسنن سنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عموس
تصویر عموس
کار بی سامان، شیر درشت اندام، نارواکار نادانکار ندانمکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمور
تصویر عمور
بج (لثه)
فرهنگ لغت هوشیار
راستایی منسوب به عمود مقابل افقی یا ستون عمود. ستونی که از بالا به پایین محسوب شود مقابل ستون افقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمود
تصویر عمود
ستون خانه، پایه، گرز و بمعنای هندسی خطی که بر خط دیگر قائم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معوی
تصویر معوی
روده ای منسوب به معا
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده امرکانیک همگانی منسوب به عموم آنچه که متعلق و مربوط به عموم باشد همگانی: تعلیمات عمومی
فرهنگ لغت هوشیار
واگیری، تباهی، یاریگری، تجاوز، سرایت (بیماری) تجاوز، سرایت (بیماری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عملی
تصویر عملی
آنچه که بمرحله عمل در میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوی
تصویر علوی
بالا، بالاتر، سماوی، بلندی منسوب به حضرت علی (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضوی
تصویر عضوی
هندامیک اندامی، نهادی (آلی) منسوب به عضو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سموی
تصویر سموی
منسوب به اسم شیئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اموی
تصویر اموی
خاندان بنی امیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دموی
تصویر دموی
خونی، اسهال دموی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دموی
تصویر دموی
((دَمَ))
منسوب به دم، خونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عدوی
تصویر عدوی
((عُ دْ وا))
فساد، تباهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عدوی
تصویر عدوی
((عَ وا))
سرایت بیماری و تجاوز آن، بیماری واگیردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمومی
تصویر عمومی
((عُ))
منسوب به عموم، همگانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عموم
تصویر عموم
((عُ))
شامل شدن، فرا گرفتن، همه، تمام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمدی
تصویر عمدی
خود خواسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
ستونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عموم
تصویر عموم
همگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمومی
تصویر عمومی
همگانی
فرهنگ واژه فارسی سره