سرگشته گردیدن و دودله شدن. (از منتهی الارب). دودل شدن در گمراهی و سرگردان شدن در منازعه یا درانتخاب طریقی. (از اقرب الموارد). گویند که آن مانند عمی و نابینائی است با این فرق که عمی مطلق نابینائی است چه در بصر و چه در بصیرت، اما عموهه اختصاص به بصیرت و بینائی معنوی دارد. (از اقرب الموارد از زمخشری). چنانکه خداوند میفرماید: فی طغیانهم یعمهون. (قرآن 15/2) ، (110/6) ، (186/7) ، (11/10) ، 75/23). (از منتهی الارب). عمه. عموهیه. عمهان. عموه، بی نشان گردیدن زمین. (از منتهی الارب)
سرگشته گردیدن و دودله شدن. (از منتهی الارب). دودِل شدن در گمراهی و سرگردان شدن در منازعه یا درانتخاب طریقی. (از اقرب الموارد). گویند که آن مانند عمی و نابینائی است با این فرق که عمی مطلق نابینائی است چه در بصر و چه در بصیرت، اما عموهه اختصاص به بصیرت و بینائی معنوی دارد. (از اقرب الموارد از زمخشری). چنانکه خداوند میفرماید: فی طغیانهم یعمهون. (قرآن 15/2) ، (110/6) ، (186/7) ، (11/10) ، 75/23). (از منتهی الارب). عَمَه. عُموهیه. عَمَهان. عُموه، بی نشان گردیدن زمین. (از منتهی الارب)
شهرکی است در ساحل نهر عاصی، در بین فامیه و شیزر. (از معجم البلدان). شهری است در خاک روم که ابن خلدون در بحث جغرافیایی خود، آن را در شمال بخش پنجم اقلیم پنجم یاد کرده. و نام این شهررا به عموریه بنت الروم بن الیفزبن سام بن نوح نسبت داده اند. شهر عموریه را معتصم خلیفۀ عباسی در سال 223ه.ق. با شهر انقره فتح کرد و آن از اعظم فتوحات اسلام بشمار می رود. و در این سفر ابوتمام همراه خلیفه بود و بمناسبت این فتح قصیدۀ مشهور خود را بمطلع: السیف أصدق انباءً من الکتب فی حده الحد بین الجد و اللعب سرایید. و گویند خلیفه ابوتمام را سی هزار درهم بخاطر این قصیده بخشید. و چون به این بیت رسید که می گوید: رمی بک اﷲ یرجیها فهدمها ولو رمی بک غیراﷲ لم تصب معتصم گفت: ’دنّرت دراهمک’، یعنی درهمهای خود را به دینار تبدیل کردی، و سی هزار دینار به وی بخشید. رجوع به تجارب السلف نخجوانی چ عباس اقبال صص 174- 175 و فهرست ترجمه مقدمۀ ابن خلدون شود: ز عموریه مادرش را بخواند (اسکندر) چو آمد سخنهای دارا براند. فردوسی. افریقیه صطبل ستوران بارگیر عموریه گریزگه باز بازدار. منوچهری. من گفته شعری مشتهر، در تهنیت وندر ظفر از ((سیف أصدق)) راست تر در فتح آن عموریه. منوچهری
شهرکی است در ساحل نهر عاصی، در بین فامیه و شیزَر. (از معجم البلدان). شهری است در خاک روم که ابن خلدون در بحث جغرافیایی خود، آن را در شمال بخش پنجم اقلیم پنجم یاد کرده. و نام این شهررا به عموریه بنت الروم بن الیفزبن سام بن نوح نسبت داده اند. شهر عموریه را معتصم خلیفۀ عباسی در سال 223هَ.ق. با شهر انقره فتح کرد و آن از اعظم فتوحات اسلام بشمار می رود. و در این سفر ابوتمام همراه خلیفه بود و بمناسبت این فتح قصیدۀ مشهور خود را بمطلع: السیف أصدق اِنباءً من الکتب فی حده الحد بین الجد و اللعب سرایید. و گویند خلیفه ابوتمام را سی هزار درهم بخاطر این قصیده بخشید. و چون به این بیت رسید که می گوید: رمی بک اﷲ یرجیها فهدمها ولو رمی بک غیراﷲ لم تصب معتصم گفت: ’دنّرت دراهمک’، یعنی درهمهای خود را به دینار تبدیل کردی، و سی هزار دینار به وی بخشید. رجوع به تجارب السلف نخجوانی چ عباس اقبال صص 174- 175 و فهرست ترجمه مقدمۀ ابن خلدون شود: ز عموریه مادرش را بخواند (اسکندر) چو آمد سخنهای دارا براند. فردوسی. افریقیه صطبل ستوران بارگیر عموریه گریزگه باز بازدار. منوچهری. من گفته شعری مشتهر، در تهنیت وندر ظفر از ((سیف أصدق)) راست تر در فتح آن عموریه. منوچهری
معمودیه در فارسی: سریانی تازی گشته شستاب آبی که برابر آیین ترسایان کودک را در آن فرو می برند. چشمه معمودیه. آبی که مسیحیان کودکان خود را طی مراسمی در آن فرو برده غسل دهند معمودانی ما العماد (در فارسی گاه - مخصوصا بهنگام ضرورت - بتخفیف یاء آید: (چون صبح صادق بردمد میر مرا او میدهد جامی به دستش برنهد چون چشمه معمودیه) (منوچهری. د. چا. 93: 2)
معمودیه در فارسی: سریانی تازی گشته شستاب آبی که برابر آیین ترسایان کودک را در آن فرو می برند. چشمه معمودیه. آبی که مسیحیان کودکان خود را طی مراسمی در آن فرو برده غسل دهند معمودانی ما العماد (در فارسی گاه - مخصوصا بهنگام ضرورت - بتخفیف یاء آید: (چون صبح صادق بردمد میر مرا او میدهد جامی به دستش برنهد چون چشمه معمودیه) (منوچهری. د. چا. 93: 2)