جدول جو
جدول جو

معنی عموهه - جستجوی لغت در جدول جو

عموهه
(خَمْوْ)
سرگشته گردیدن و دودله شدن. (از منتهی الارب). دودل شدن در گمراهی و سرگردان شدن در منازعه یا درانتخاب طریقی. (از اقرب الموارد). گویند که آن مانند عمی و نابینائی است با این فرق که عمی مطلق نابینائی است چه در بصر و چه در بصیرت، اما عموهه اختصاص به بصیرت و بینائی معنوی دارد. (از اقرب الموارد از زمخشری). چنانکه خداوند میفرماید: فی طغیانهم یعمهون. (قرآن 15/2) ، (110/6) ، (186/7) ، (11/10) ، 75/23). (از منتهی الارب). عمه. عموهیه. عمهان. عموه، بی نشان گردیدن زمین. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عموهه
سر گشتگی دو دلی هاژی
تصویری از عموهه
تصویر عموهه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ)
سرگشته گردیدن و دودله شدن. (از منتهی الارب). عمه. عمهان. عموه. عموهه. رجوع به عموهه شود
لغت نامه دهخدا
بمعنی غرق. و آن یکی از شهرهائی است که در وادی سدیم واقع بود، و عموره غالباً با سدیم مذکور است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَوْ وَ هََ)
آنچه ظاهر با باطنش مخالف باشد. (از تعریفات جرجانی).
- حکمت مموهه، مغالطات. سفسطه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَحْوْ کَ دَ)
سرگشته گردیدن و دودله شدن. (از منتهی الارب). دودل شدن در گمراهی و سرگردان شدن در منازعه ای یا در انتخاب راهی. (از اقرب الموارد). عمه. عموهیّه. عمهان. عموهه. رجوع به عموهه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
آب و رونق روی. (منتهی الارب، مادۀ م وه) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مواهه. گویند: ما احسن موهه وجهه و مواهته، أی مأه و رونقه، تابانی و درخشانی آب روی. (منتهی الارب) (آنندراج). مواهه. (منتهی الارب) ، حسن. (ناظم الاطباء) ، خوبی و نیکویی. (منتهی الارب). خوبی و نکوئی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عمیهه
تصویر عمیهه
دراز بالا دختر، کویک بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمومه
تصویر عمومه
اپدری کاکایی، جمع عم، اپدران کاکایان
فرهنگ لغت هوشیار
مموهه در فارسی مونث مموه: راست نما مونث مموه یا حکمت مموهه سوفسطیقا سفسطه (ترجمه الفهرست 456)
فرهنگ لغت هوشیار