جدول جو
جدول جو

معنی عموداً - جستجوی لغت در جدول جو

عموداً
(نِ بَ کَ / کِ دَ)
بطور عمود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نمودار
تصویر نمودار
ظاهر، نمایان، آشکار، مانند، نظیر، نشان، علامت، در ریاضیات خطی که میزان بالا وپایین رفتن تعداد یا مقدار محصولات یا درآمدها و چیزهای دیگر را نشان می دهد. برای ترسیم این خط جدول شطرنج مانندی بر صفحۀ کاغذ رسم و میزان تغییر مقدار را با پایین بردن یا بالا بردن آن خط نشان می دهند
فرهنگ فارسی عمید
(نِ بَ اَ تَ)
بقصد و بعمد و بطور اراده و اختیار. (ناظم الاطباء). اگر در امری ناکردنی جرأت نمایند و قصد را در آن مدخلی بود، چنانچه گویم فلان مرضی مهلک نداشت که بمیرد، لیکن عمداً زهر خورد و بمرد، پس عمداً است، و اگر جرأت و قصد را در آن مدخلی نیست، پس سهو است. (از آنندراج). دستی. دستی دستی. دانسته و فهمیده. از روی عمد. عامداً. متعمداً. قاصداً:
گر ناوکی اندازد عمدا بنشاند
پیکان پسین ناوک در پیشین سوفار.
منوچهری.
برآمد زاغ رنگ و ماغ پیکر
یکی میغ از ستیغ کوه قارن
چنانچون صدهزاران خرمن تر
که عمدا درزنی آتش بخرمن.
منوچهری.
سر او بسته به پنهان ز درون عمدا
سر ماسورگکی در سر او پیدا.
منوچهری.
آن را که ندانی چه طاعت آری
طاعت نبود بر گزاف و عمدا.
ناصرخسرو.
ستور از کسی به که بر مردمی
به عمدا ستوری کند اختیار.
ناصرخسرو.
چو کفتاری که بندندش به عمدا
همی گویند کاینجا نیست کفتار.
ناصرخسرو.
خورشید به مویه شود و روی بپوشد
کآن روی چو خورشید بیارایی عمدا.
مسعودسعد.
دانی که به عشق تو گرفتارم
برساخته ای تو خویشتن عمدا.
مسعودسعد.
دوش در روی گنبد خضرا
مانده بود این دو چشم من عمدا.
مسعودسعد.
رخسار صبح پرده به عمدا برافکند
راز دل زمانه به صحرا برافکند.
خاقانی.
بر آن سریر سر بی سران به تاج رسد
تو تاج بر سری از سر فرونهی عمدا.
خاقانی.
چشم دزدیدم ز نور حضرتش
تا نپنداری که عمدا دیده ام.
خاقانی.
قرهالعین مرا عمدا بجا بگذاشتند
یا خود آنان از ره دیگر مگر بازآمدند.
کمال الدین اسماعیل.
کس بدین شوخی و رعنائی نرفت
خود چنینی یا بعمدا می روی.
سعدی.
مردم از قاتل عمدا بگریزند بجان
پاکبازان بر شمشیر بعمدا آیند.
سعدی.
صید بیابان سر از کمند بپیچد
ما همه پیچیده در کمند تو عمدا.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نِ بَ گِ رِ تَ)
بطور عموم. بطوری که شامل همه گردد. (ناظم الاطباء). بالعموم. همگی: در سنۀ احدی واربعمائه (401 هجری قمری) در بلاد خراسان عموماً و در نیشابور خصوصاً قحطی شام... حادث شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 275)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
تثنیۀ عمود. مراد دو پای انسان است. (از فرهنگ علوم عقلی از رسائل اخوان الصفا ج 2 ص 322)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عملدار
تصویر عملدار
کاریدار کار گزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمادات
تصویر عمادات
ستون های ساختمان ستون ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمودار
تصویر نمودار
مشهود، نمایان، پدیدار، تابان، ظاهر، آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمداً
تصویر عمداً
((عَ مْ دَ نْ))
از روی قصد و نیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمداً
تصویر عمداً
دانسته، آگاهانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمودار
تصویر نمودار
دیاگرام، چارت، شاخص، طرح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
رأسيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
Vertically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
verticalement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
vertikal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
wima
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
вертикально
دیکشنری فارسی به روسی
به طور عمدی، به قصد
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
عمودی طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
উল্লম্বভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
ในแนวตั้ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
垂直に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
dikey olarak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
вертикально
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
垂直地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
בצורה אנכית
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
수직으로
دیکشنری فارسی به کره ای
به طور معمول، به طور کلّی، به طور عادّی، معمولاً
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
लंबवत रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
verticaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
verticalmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
verticalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
verticalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
pionowo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عمودا
تصویر عمودا
secara vertikal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی