جدول جو
جدول جو

معنی عمواوغلی - جستجوی لغت در جدول جو

عمواوغلی
(عَ دُ سُ مَ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. 496 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات، نخود و زردآلو است. این ده در دو محل بفاصله 4 کیلومتر بنام عمواوغلی بالا و عمواوغلی پایین قرار دارد و سکنۀ عمواوغلی پایین 230 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
عمواوغلی
(عَ اُغْ)
مرکّب از: عمو، عم ّ عربی + اوغل ترکی، پسر + یاء نسبت، پسرعمو. پسرعم. و در تداول فارسی زبانان، غالباً عمقلی و عموغلی تلفظ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
مرکّب از: عمو + غل، پسر + یاء نسبت، عمواوغلی. رجوع به عمواوغلی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ عَ اُ)
حیدرخان مشهور به چراغ برقی نام اصلیش تاری ویردیوف (مقتول به سال 1340 هجری قمری). از ارکان مجاهدان غیر ایرانی مثل قفقازیان و گرجیان و ارامنه و غیر هم بود. مظفرالدین شاه و میرزا علی اصغرخان صدر اعظم در سال 1318 ه. ق. او را بعنوان مهندس چراغ برق در باکو استخدام کردند و برای دایر کردن کار خانه چراغ برق به مشهد فرستادند. وی پس از یکسال و نیم به تهران آمد و در کار خانه چراغ برق مرحوم حاج حسین آقا امین الضرب مستخدم شد. پس از مشروطیت حیدرخان در پاریس بود و سپس در اوایل جنگ بین المللی سابق دو سه سالی در برلین بسر برد. وی در اوائل سال 1340 هجری قمری / 1300 هجری شمسی به گیلان آمد و با اتباع میرزا کوچک خان جنگلی مخلوط گردیدو در همانجا بقتل رسید. (از وفیات معاصرین بقلم آقای محمد قزوینی مجلۀ یادگار سال سوم شمارۀ پنجم)
لغت نامه دهخدا