جدول جو
جدول جو

معنی عمشوش - جستجوی لغت در جدول جو

عمشوش
(عُ)
خوشه ای که بعض میوه از آن خورده باشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، عماشیش. (اقرب الموارد). خوشه ای که همه یا بعضی از آن را خورده باشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عمشوش
خوشه کمدانه
تصویری از عمشوش
تصویر عمشوش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشوش
تصویر مشوش
درهم، شوریده، پریشان، آشفته، نامرتب
فرهنگ فارسی عمید
(عُ)
باقی ماندۀ شتران و بقیۀ مال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : ما له عنشوش، او را هیچ چیز نیست. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شکاوۀ انگور، یعنی خوشۀ انگور که انگور آن بخورده باشند. (از مهذب الاسماء). ج، عناشیش. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بخشش اندک. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) ، فراهم آورده شده و کسب کرده شده. (غیاث) (آنندراج) ، پیراهن رقعه دوخته. (غیاث) (آنندراج). رجوع به عش شود، نام صنعتی از شعر. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
از ’م ش ش’، دستارچۀ دست. (منتهی الارب). دستمال و هر چیزی که بدان دست را پاک کنند. (ناظم الاطباء). دستار خوان. (مهذب الأسماء). دستمال و آنچه بدان دست را پاک کنند از مندیل و مانند آن و یقول: اعطنی مشوشا امش به یدی، و ارادۀ مندیل یا چیز کنند که دست را بدان مالند. (از اقرب الموارد). دستمال. دستارچه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
روغن آمیخته باسپیدۀ تخم مرغ. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ شَوْ وَ)
پریشان کرده شده. (غیاث) (آنندراج). شوریده کار و پریشان کرده شده. آشفته و پریشان و مضطرب و سرگردان و بی آرام و بی آسایش وشوریده و درهم و برهم. (ناظم الاطباء). کار درهم و آشفته. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). آشفته. مختلط درهم و برهم. شوریده. پریشان دماغ. آشفته حال. پریشان حواس. ژولیده. بشولیده. (یادداشت مؤلف). در منتهی الارب و محیطالمحیط ذیل تشویش (شوریده کردن کار) آرند: و قال فی القاموس التشویش و التشوش و المشوش کلهالحن،... و الصواب التهویش و التهوش و المهوش: ندا آمد که یا موسی بیفکن آنچه در دست داری، ازبهر آن گفت که موسی مشوش بود. (قصص الانبیاء ص 103).
من و گوشه ای کهتر از گوش ماهی
که گیتی چو دریا مشوش فتاده.
خاقانی.
کاری است چو خط او معما
حالی است چو زلف او مشوش.
؟ (از سندبادنامه).
چون سری نیست ای عجب این کار را
من مشوش در چه کاری مانده ام ؟
عطار.
گاه گفتی که خاطر اسکندریه دارم که هوائی خوش است و باز گفتی نه که دریای مغرب مشوش است. (گلستان).
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این دم چه ناخوشم بی تو.
سعدی.
و رجوع به تشویش شود.
- مشوش حال، پریشان حال. بی آرام: شبی مشوش حال بودم و ذوق خود را هیچ نیافتم. (انیس الطالبین ص 115). خلق این موضع مشوش حال میگردند. (انیس الطالبین ص 154).
- مشوش داشتن، پریشان کردن. بی آرام ساختن:
گر تو زین دست مرا بی سروسامان داری
من به آه سحرت زلف مشوش دارم.
حافظ.
پیوسته غمت مرا مشوش دارد
عیش خوش من عشق تو ناخوش دارد.
علیشاه بن سلطان تکش.
- مشوش کردن، شورانیدن. پریشان کردن:
دروغی که حالا دلت خوش کند
به از راستی که ت مشوش کند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مُ شَوْ وِ)
پریشان کننده. (غیاث). آمیزنده و پریشان کننده کار. (از محیطالمحیط) (ازاقرب الموارد). و رجوع به تشویش و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
پریشان کننده، آمیزنده و آشفته آرزومند کننده، تشویق کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
((مُ شَ وَّ))
آشفته، پریشان
فرهنگ فارسی معین
آسیمه، آشفته، بی آرام، پریشان، شوریده، مضطرب، ناراحت، نگران، هراسان، نامرتب
متضاد: آرام
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
مشوّشٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
Garbled
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
incompréhensible
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
заплутаний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
מבולבל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
incompreensível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
unverständlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
zagmatany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
پراگندہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
สับสน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
machafuko
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
混乱した
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
verward
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
混乱的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
뒤죽박죽인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
karışık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
জটিল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
спутанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
confuso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
incomprensible
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
उलझा हुआ
دیکشنری فارسی به هندی