قریه ای است بزرگ و نیز قلعه ای است در شرق موصل متصل بناحیۀ شوش و مرج. در آن دیهها و درختهای مو وجوددارد. این قلعه اکنون مشرف به ویرانی است و از آن چیزی باقی نمانده و در آن غاری است که گویند غار داودبوده است و آن را زیارت کنند. (از معجم البلدان)
قریه ای است بزرگ و نیز قلعه ای است در شرق موصل متصل بناحیۀ شوش و مرج. در آن دیهها و درختهای مو وجوددارد. این قلعه اکنون مشرف به ویرانی است و از آن چیزی باقی نمانده و در آن غاری است که گویند غار داودبوده است و آن را زیارت کنند. (از معجم البلدان)
دهی است از دهستان عزیزآباد بخش فهرج شهرستان بم. واقع در 19هزارگزی جنوب باختری فهرج. سه هزارگزی راه فرعی بم به برج اکرم. ناحیه ای است واقع در جلگه گرمسیری مالاریایی. دارای 168 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، حنا، خرما، اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان عزیزآباد بخش فهرج شهرستان بم. واقع در 19هزارگزی جنوب باختری فهرج. سه هزارگزی راه فرعی بم به برج اکرم. ناحیه ای است واقع در جلگه گرمسیری مالاریایی. دارای 168 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، حنا، خرما، اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام فرقه ای است که به حادث بودن کلام اﷲ قائل می باشند و گویند کلام حق غیر از خود اوست. بنابراین باید مخلوق باشد معهذا گاهی به مخلوق بودن قرآن هم قائل نمی شوند. (از انساب سمعانی). گویند کلام خدای تعالی غیر اوست و هر چیز که غیر او باشد مخلوق است و کسی که بگوید کلام خدا غیر مخلوق است، کافر است. (از تعریفات). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
نام فرقه ای است که به حادث بودن کلام اﷲ قائل می باشند و گویند کلام حق غیر از خود اوست. بنابراین باید مخلوق باشد معهذا گاهی به مخلوق بودن قرآن هم قائل نمی شوند. (از انساب سمعانی). گویند کلام خدای تعالی غیر اوست و هر چیز که غیر او باشد مخلوق است و کسی که بگوید کلام خدا غیر مخلوق است، کافر است. (از تعریفات). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
نام دو خانوادۀ باستانی است که در ری و سرخس اقامت داشته اند و آنان را ’عمرانی’ می گفته اند. یکی از افراد این خانواده (علی بن محمد) ممدوح منوچهری شاعر است. رجوع به عمرانی و دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ص 331 شود: خریدار من تاج عمرانیان است تو خود خادم تاج عمرانیانی. منوچهری
نام دو خانوادۀ باستانی است که در ری و سرخس اقامت داشته اند و آنان را ’عمرانی’ می گفته اند. یکی از افراد این خانواده (علی بن محمد) ممدوح منوچهری شاعر است. رجوع به عمرانی و دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ص 331 شود: خریدار من تاج عمرانیان است تو خود خادم تاج عمرانیانی. منوچهری
ناقه عوسرانیه، ماده شتری که در وقت دویدن، دم برداشتن عادت وی باشد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتر ماده ای که پیش از رام شدن بر وی نشینند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
ناقه عوسرانیه، ماده شتری که در وقت دویدن، دم برداشتن عادت وی باشد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتر ماده ای که پیش از رام شدن بر وی نشینند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
نوعی، طعام منسوب به بوران دختر حسن بن سهل، زن مأمون خلیفۀعباسی. (منتهی الارب). طعامی منسوب به بوران و همان بورانی است. (ناظم الاطباء). و رجوع به بورانی شود
نوعی، طعام منسوب به بوران دختر حسن بن سهل، زن مأمون خلیفۀعباسی. (منتهی الارب). طعامی منسوب به بوران و همان بورانی است. (ناظم الاطباء). و رجوع به بورانی شود
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را به معنی ’پانه’ فرانسه آورده که ’پانه’ در لغت عرب جزر ابیض است و نفیسی در فرهنگ فرانسه گزر، شقاقل، جزر، خنزاب، هویج صحرائی، زردک معنی کرده است. (دزی ج 1 ص 658)
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را به معنی ’پانه’ فرانسه آورده که ’پانه’ در لغت عرب جزر ابیض است و نفیسی در فرهنگ فرانسه گزر، شقاقل، جزر، خنزاب، هویج صحرائی، زردک معنی کرده است. (دزی ج 1 ص 658)
فرقه ای از پانزده فرقۀ خوارج. (بیان الادیان). گروهی از خوارج اصحاب عبدالله بن شمراخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از مفاتیح) (از بیان الادیان) (از اقرب الموارد). گروهی باشند از خوارج از اصحاب عبدالله بن شمراخ، و در توضیح المذاهب گفته فرقه ای از فرق متصوفۀ مبطله اند و گویند چون صحبت قدیم شود امر و نهی از بنده برخیزد. و نیز به آوازطبل و سرود خوشدل شوند و زنا را مباح می دارند و بصورت صلاح و تقوی در اطراف عالم می گردند و افساد می کنندو قتل ایشان مباح است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
فرقه ای از پانزده فرقۀ خوارج. (بیان الادیان). گروهی از خوارج اصحاب عبدالله بن شمراخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از مفاتیح) (از بیان الادیان) (از اقرب الموارد). گروهی باشند از خوارج از اصحاب عبدالله بن شمراخ، و در توضیح المذاهب گفته فرقه ای از فرق متصوفۀ مبطله اند و گویند چون صحبت قدیم شود امر و نهی از بنده برخیزد. و نیز به آوازطبل و سرود خوشدل شوند و زنا را مباح می دارند و بصورت صلاح و تقوی در اطراف عالم می گردند و افساد می کنندو قتل ایشان مباح است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
ماهانه ای که در روز دوازدهم از ماه بپردازند. (ناظم الاطباء). بیستگانی. (مهذب الاسماء). رزق. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، ترجمه ای است از کلمه ترکی ’یکرمیلک’ به معنی بیستائی، و آن نام یکی از سکه های نقره ای بود که در حدود یک قرن پیش در مصر رواج داشت. (از النقود العربیه ص 86 و 180)
ماهانه ای که در روز دوازدهم از ماه بپردازند. (ناظم الاطباء). بیستگانی. (مهذب الاسماء). رزق. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، ترجمه ای است از کلمه ترکی ’یکرمیلک’ به معنی بیستائی، و آن نام یکی از سکه های نقره ای بود که در حدود یک قرن پیش در مصر رواج داشت. (از النقود العربیه ص 86 و 180)
نوعی نسبت است به ’عشره’، وآن از سکه های نقره ای رایج در شرق اردن بوده است (ازسال 1800 تا 1925 میلادی) ، و آن را انواعی بوده است. ج، عشاری ّ. رجوع به النقود العربیه ص 94 و 180 شود
نوعی نسبت است به ’عشره’، وآن از سکه های نقره ای رایج در شرق اردن بوده است (ازسال 1800 تا 1925 میلادی) ، و آن را انواعی بوده است. ج، عَشاری ّ. رجوع به النقود العربیه ص 94 و 180 شود
اسم فارسی هوم المجوس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). به لغت اهل مغرب درختی است ماننددرخت یاسمین و آن را عربان هوم المجوس گویند، چه مجوس در وقت زمزمه یعنی وقتی که ستایش و عبادت کنند و چیزی خورند شاخی از آن در دست گیرند. سنگ مثانه را بریزاند و بول را براند. (برهان قاطع). هوم المجوس. (نزهه القلوب) (قاموس) (از منتهی الارب) (ابن بیطار). این لغت در نسخی از تحفۀ حکیم مؤمن ’مراتیا’ و ’مراهه’ و در تذکرۀ انطاکی ’مرائیه’ و ’مزاتیه’ و در دزی ’مرانیه’ آمده و همه ظاهراً مصحف ’پراهه = پراهوم’ است. (پورداود، یشتها. از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
اسم فارسی هوم المجوس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). به لغت اهل مغرب درختی است ماننددرخت یاسمین و آن را عربان هوم المجوس گویند، چه مجوس در وقت زمزمه یعنی وقتی که ستایش و عبادت کنند و چیزی خورند شاخی از آن در دست گیرند. سنگ مثانه را بریزاند و بول را براند. (برهان قاطع). هوم المجوس. (نزهه القلوب) (قاموس) (از منتهی الارب) (ابن بیطار). این لغت در نسخی از تحفۀ حکیم مؤمن ’مراتیا’ و ’مراهه’ و در تذکرۀ انطاکی ’مرائیه’ و ’مزاتیه’ و در دزی ’مرانیه’ آمده و همه ظاهراً مصحف ’پراهه = پراهوم’ است. (پورداود، یشتها. از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
خرمابنی است به بصره که پیوسته بر آن غورۀ نو و خوشۀ پخته و خوشۀ تر باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نخلی است در بصره که در طول سال بر آن شکوفه های تازه و خوشه های میوه دار و خوشه های تر باشد. (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
خرمابنی است به بصره که پیوسته بر آن غورۀ نو و خوشۀ پخته و خوشۀ تر باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نخلی است در بصره که در طول سال بر آن شکوفه های تازه و خوشه های میوه دار و خوشه های تر باشد. (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
طاهر بن یحیی بن سالم عمرانی یمنی شافعی. فقیه قرن ششم هجری. رجوع به طاهر (ابن یحیی الیمنی...) و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 5 ص 39، طبقات الشافعیۀاسنوی، طبقات الشافعیۀ سبکی ج 4 ص 231، کشف الظنون حاجی خلیفه ص 15 و ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 353 قاضی ابومنصور عمرانی. وی قرآن را نزد ابوعلی اهوازی بیاموخت و در بغداد علم فقه را نزد شیخ ابواسحاق شیرازی فراگرفت، سپس به میافارقین انتقال یافت. نسب او به عمرانیه از اعمال موصل است. (از اللباب فی تهذیب الانساب) علی بن محمد بن علی بن احمد بن مروان عمرانی خوارزمی، مکنی به ابوالحسن. ادیب و لغوی و مفسر قرن ششم هجری. رجوع به علی عمرانی (ابن محمدبن...) شود یکی از القاب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) است بمناسبت نام ابوطالب که ’عمران’ میباشد. رجوع به ابوطالب (ابن عبدالمطلب بن...) شود علی بن محمد عمرانی سرخسی، مکنی به ابوالحسن. ممدوح منوچهری دامغانی شاعر. رجوع به علی عمرانی (ابن محمد عمرانی) شود علی بن احمد عمرانی موصلی. ریاضی دان و ستاره شناس قرن چهارم هجری. رجوع به علی عمرانی (ابن احمد...) شود
طاهر بن یحیی بن سالم عمرانی یمنی شافعی. فقیه قرن ششم هجری. رجوع به طاهر (ابن یحیی الیمنی...) و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 5 ص 39، طبقات الشافعیۀاسنوی، طبقات الشافعیۀ سبکی ج 4 ص 231، کشف الظنون حاجی خلیفه ص 15 و ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 353 قاضی ابومنصور عمرانی. وی قرآن را نزد ابوعلی اهوازی بیاموخت و در بغداد علم فقه را نزد شیخ ابواسحاق شیرازی فراگرفت، سپس به میافارقین انتقال یافت. نسب او به عمرانیه از اعمال موصل است. (از اللباب فی تهذیب الانساب) علی بن محمد بن علی بن احمد بن مروان عمرانی خوارزمی، مکنی به ابوالحسن. ادیب و لغوی و مفسر قرن ششم هجری. رجوع به علی عمرانی (ابن محمدبن...) شود یکی از القاب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) است بمناسبت نام ابوطالب که ’عمران’ میباشد. رجوع به ابوطالب (ابن عبدالمطلب بن...) شود علی بن محمد عمرانی سرخسی، مکنی به ابوالحسن. ممدوح منوچهری دامغانی شاعر. رجوع به علی عمرانی (ابن محمد عمرانی) شود علی بن احمد عمرانی موصلی. ریاضی دان و ستاره شناس قرن چهارم هجری. رجوع به علی عمرانی (ابن احمد...) شود
نسبت است به یکی از خاندانهای بزرگ سرخس که از قدیم ریاست داشتند. و از جملۀ آنان ابوالحسن علی بن محمد عمرانی و ابوبکر محمد بن قاسم بن عمران عمرانی بوده اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به علی عمرانی (ابن محمد...) و عمرانی (محمد بن قاسم...) شود. نام این خاندان را گاهی ’عمرانیان’ به لفظ جمع بکار برده اند. رجوع به عمرانیان شود نسبت است به عمرانیه که ناحیه ای است از اعمال موصل. و قاضی ابومنصور عمرانی بدانجا منسوب است. (از اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به عمرانی (قاضی ابومنصور...) شود
نسبت است به یکی از خاندانهای بزرگ سرخس که از قدیم ریاست داشتند. و از جملۀ آنان ابوالحسن علی بن محمد عمرانی و ابوبکر محمد بن قاسم بن عمران عمرانی بوده اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به علی عمرانی (ابن محمد...) و عمرانی (محمد بن قاسم...) شود. نام این خاندان را گاهی ’عمرانیان’ به لفظ جمع بکار برده اند. رجوع به عمرانیان شود نسبت است به عمرانیه که ناحیه ای است از اعمال موصل. و قاضی ابومنصور عمرانی بدانجا منسوب است. (از اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به عمرانی (قاضی ابومنصور...) شود
دهی است از دهستان بیدخت بخش حویمند حومه شهرستان گناباد. دارای 452 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و ابریشم است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بیدخت بخش حویمند حومه شهرستان گناباد. دارای 452 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و ابریشم است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
بیستی بیستایی، بیستگانی (مواجب لشکریان و چیره و ماهیانه نوکران) مونث عشرینی (منسوب به عشرین) ارزاقی که به لشکریان در هر روز می دادند، بیست دیناری که به هر سپاهی به عنوان حقوق پرداخت می شد
بیستی بیستایی، بیستگانی (مواجب لشکریان و چیره و ماهیانه نوکران) مونث عشرینی (منسوب به عشرین) ارزاقی که به لشکریان در هر روز می دادند، بیست دیناری که به هر سپاهی به عنوان حقوق پرداخت می شد