جدول جو
جدول جو

معنی علیشاه - جستجوی لغت در جدول جو

علیشاه(عَ عِ / عَ وَ)
دهی است از دهستان سیس، بخش شبستر، شهرستان تبریز. واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری شبستر، و 4هزارگزی راه شوسۀ صوفیان به سلماس، و 2هزارگزی خط آهن جلفا. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل و 1910 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و حبوب است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آلیشان
تصویر آلیشان
(دخترانه و پسرانه)
آتش گیرنده، انس گیرنده، شعله ور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عایشه
تصویر عایشه
(دخترانه)
دارای حال نیکو، نام دختر ابوبکر و همسر پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
(عَ رَ)
دهی از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج، شهرستان مراغه. ناحیه ای است کوهستانی 246 تن سکنه دارد. شغل اهالی زراعت است. صنایع دستی جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ)
تفرج گاه و محل عیش و عشرت و تفرج وگشت. (ناظم الاطباء). عیشستان. عشرت کده:
درون تیره دلان عیشگاه سلطانست
چرا که دزد شب تار میشود محظوظ.
نعمت اﷲخان عالی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ گُسْتْ کَ / کِ)
عیش کاهنده. کم کننده عیش:
من و عشق تو شاخ و برگ یک لختیم در معنی
بلی خویشی بود با غم فزایان عیشکاهان را.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کِ رُ)
دهی از دهستان اشترجان است که در بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع است و 2492 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش خمام در شهرستان رشت که 1215 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی است از دهستان مینوحی بخش قصبۀ معمرۀ شهرستان آبادان. سکنۀ آن 800 تن. آب آن از شطالعرب و لوله کشی. محصول عمده آنجا خرما و انگور. راه آنجا ماشین رو و صنایع دستی زنان حصیربافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ)
مصغر عشی ّ. (منتهی الارب). شام کوتاه. (ناظم الاطباء). و رجوع به عشی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ شیَ)
مصغر عشی ّ. (منتهی الارب). شام کوتاه. ج، عشیشیات. (از ناظم الاطباء). مصغر عشیّه است و جمعش عشیشیات شود. (از اقرب الموارد). رجوع به عشی و عشیه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
دهی است از دهستان لادیز، بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان. واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و در کنار راه فرعی میرجاوه به خاش. ناحیه ای است جلگه ای ودارای آب و هوای گرمسیر و مالاریائی. و سکنۀ آن 350تن است. آب آن از قنات تامین می شود. و محصول آن غلات، پنبه، ذرت و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن فرعی است. ساکنان این ده از طایفۀ ریگی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ)
جمع واژۀ عشیشان. (منتهی الارب). ج ، عشیشیه. (ناظم الاطباء). رجوع به عشیشان و عشیشیه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
تیره ای از شعبه شیبانی ایل عرب، از ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
متلاشی کردن. نابود و مضمحل کردن. ملاشاه و تلاشی هر دو منحوت از ’لاشی ٔ’ است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
ابن محمود بن محمد بن ملکشاه بن الب ارسلان سلجوقی. از سلاجقۀ عراق. وی بعد از عمش مسعود بن محمد بن ملکشاه به سلطنت رسید، اما به علت بی کفایتی و افراط در در باده خواری و لهو و لعب پس از چهار ماه پادشاهی از سلطنت خلع شد و برادرش محمد بن محمود به جای او به تخت پادشاهی نشست. وی در 32 سالگی به سال 555 هجری قمری در اصفهان درگذشت. و رجوع به تاریخ ابن الاثیر ج 11 ص 118 و تاریخ گزیده صص 466- 468 و طبقات سلاطین اسلام و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 526 شود
ابن تکش خوارزمشاهی، ملقب به ناصرالدین که از جانب پدر در خراسان حکومت داشت و به سال 627 ه. ق. در همانجا درگذشت. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 638 و طبقات سلاطین اسلام ص 162 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
دهی از دهستان سرولایت است که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و 197 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عُلْ)
مؤنث عالی جاه. عنوانی بزرگ داشت زنی را. از القاب و عناوین زنان. خطابی تفخیم آمیز زنان را
لغت نامه دهخدا
(عَ)
سید علیخان، ابن احمد بن محمد بن معصوم بن نصیرالدین بن ابراهیم بن سلام الله بن مسعود بن محمد بن منصور حسنی حسینی دشتکی شیرازی مدنی، مشهور به ابن معصوم و ملقّب به صدرالدین. ادیب و نحوی و بیانی و لغوی و شاعر بود. در سال 1052 هجری قمری در مدینه متولد شد و مدتی در حیدرآباد هند سکونت کرد و در بین سال های 1117 تا 1120 هجری قمری در شیراز درگذشت. نام و نسب او در ’مصنفی علم الرجال’ چنین آمده است: سیدصدرالدین علی بن احمد بن محمدمعصوم بن نظام الدین احمد بن ابراهیم بن سلام الله بن عمادالدین مسعود بن صدرالدین محمد بن استادالبشر غیاث الدین منصور بن صدرالمحققین محمد بن غیاث الدین منصورالکبیر حسینی دشتکی، مشهور به سیدعلی خان. او راست: 1- انوارالربیع فی انواع البدیع. 2- الحدائق الندیه فی شرح الصمدیۀ عاملی، در نحو. 3- الدرجات الرفیعه. 4- سلافهالعصر فی محاسن اعیان العصر. 5- شرح الصحیفه. 6- شرح الصمدیه. 7- الطراز فی علم اللغه. و نیز او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 28) (از مصنفی علم الرجال ص 269). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: نزههالجلیس موسوی ج 1 ص 209. البدرالطالع شوکانی ج 1 ص 428. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 763. تاریخ آداب اللغهالعربیۀ جرجی زیدان ج 3 ص 2. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 144 و سایر صفحات، و ج 2 ص 20 و 25. روضات الجنات خوانساری ص 412. معجم المطبوعات سرکیس ص 244. فهرس الخدیویه ج 4 ص 208. الکشاف طلس ص 226. فهرس التیموریه ج 3 ص 283. المخطوطات التاریخیۀ کورکیس عواد ص 59. فهرس دارالکتب المصریه ج 2 ص 177. اعیان الشیعۀ عاملی ج 41 ص 38 و 64. فوائدالرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 279. و نیز رجوع به الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 754 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان جاوید، بخش فهلیان و ممسنی، شهرستان کازرون. واقع در 38هزارگزی خاور فهلیان و در دامنۀ جنوبی کوه پرویر. ناحیه ای است گرمسیر و مالاریائی، و دارای 77 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود. و محصول آن غلات و برنج و ماش است. اهالی به زراعت و قالی بافی اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. در نزدیکی این قریه معدن سنگ گچ قرار دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
تیره ای است از شعبه ’باوی’ و آن شعبه ای است از طوایف کوه گیلویه از ایلات فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 88)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
وی از همراهان امیر تیمور گورکانی بود که در جنگ امیر تیمور با توقتمش خان شرکت داشت. برادر او محمد آزاد نیز در این جنگ شرکت جست. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 410 و 464)
ابن حسام الدین اکبرآبادی هندی. مشهور به آرزو و ملقب به سراج الدین. شاعر ایرانی متوطن در هند. رجوع به علی آرزو شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
عبدالرحمان بن صاچلی امیر (متوفی در 987 هجری قمری). او راست: تحفه الغرائب، به فارسی در خواص اشیاء و انواع حیل مشتمل بر 35 باب. و نیز تعلیقی بر شرح وقایۀ صدرالشریعۀ ثانی دارد. (از کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
عالیشأن، خداوند مرتبت اعلی، از القاب پادشاهی، بسیار نجیب، باجلال، بلند مرتبت، (ناظم الاطباء)، عالی مقام و دانشمند بزرگ: مورخان عالیشأن بر این منوال مسطور گردانید، (حبیب السیر ص 123)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چری بخش حومه شهرستان قوچان، واقع در 36هزارگزی جنوب باختری قوچان، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر که 72 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصولاتش غلات و اهالی به کشاورزی و مالداری اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری بیرجند، دامنه و گرمسیری است و 5 تن سکنه دارد، اهالی به کشاورزی اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
عالی شأن، عالی رتبت، عالی قدر، آنکه مرتبت بلند و مقام بالا دارد، از القاب احترام که اکثر در اول نوشته ها و نامه هایا در سرپاکتها نویسند، (ناظم الاطباء) :
اطهر اشرف شه آل حسین بن علی
آنکه عالی جاه او هر روز عالیتر سزد،
سوزنی،
پادشاه عالیجاه یک دو هفته آنجا به اسب تاختن و ... پرداخت، (حبیب السیر ج 3 ص 352)
لغت نامه دهخدا
(عَ طا ها)
علی محمود علی طه، وی مهندس و ادیب و شاعر و نویسنده بود، در سال 1320 هجری قمری در منصوره متولد شد و از مدرسه هندسۀ تطبیقی فارغ التحصیل گشت و بیشتر مدت عمر خود را در خدمت دولت مصر به سر برد و سپس به سمت وکیل دارالکتب المصریه تعیین گشت و در تشرین ثانی سال 1949 میلادی (1369 هجری قمری) درگذشت. او را چند دیوان است که از آن جمله است: 1- ارواح شارده، که محتوی شعر و نثر است. 2- ارواح و اشباح. 3- اغنیهالریاح الاربع، که نمایشنامه ای است به شعر. 4-شرق و غرب. (از معجم المؤلفین) صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: فهرس المؤلفین بالظاهریه. وحی الرسالۀ زیات ج 3 ص 188 و... مذاهب الادب خفاجی ص 213. ادباء معاصرون حبیب زحلاوی ص 152. الشعر المعاصر سحرتی ص 199. بین شاعرین مجددین ایلیا ابوماضی و علی محمود طه المهندس، نوشتۀ شبکتی. الاعلام زرکلی ج 5 ص 173. اعلام الادب ادهم جندی ج 2 ص 481
لغت نامه دهخدا
(عَ هَِ)
دهی است جزء بخش خرقان، شهرستان ساوه واقع در 20هزارگزی شمال باختری ساوه. و در سر راه عمومی خرقان به زرند. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 1250 تن سکنه. آب آن از رود خانه لار و ینگی کند تأمین می شود. و محصول آن غلات، سیب زمینی، باغات، انگور، بادام و یونجه است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند، و صنایع دستی آنان بافتن قالیچه و گلیم و جاجیم است. این ده دارای زیارتگاهی بنام ’هفت امام’ است. و آثار قلعۀ مخروبه ای نیز روی تپۀ شمال آبادی واقع است. مزارع دین باغی، گون بابک، کهریز چائی، دره قلمشرجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ)
ملقب به شهاب الدین. از سلاطین خلجی در دهلی بود که از 715 تا 716 ه. ق. سلطنت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 268)
لغت نامه دهخدا
(عُ لَ)
تثنیۀ علی ّ.
- الثنیتان العلییان، دو دندان پیشین بالایین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ علیله. رجوع به علیله شود
لغت نامه دهخدا
از قبائل عرب ساکن مصر هستند که نسب آنان به عربهای حجاز میرسد و در قنا و اسوان سکونت دارند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 819)
نام طائفه ای است منسوب به وادی علاقی که نسب آنان به عقیل بن ابی طالب میرسد. و اکنون در منطقه ای مابین دو شهر مضیق و کرسکو در سودان ساکنند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 819)
لغت نامه دهخدا
تصویری از علیحده
تصویر علیحده
جداگانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی شاه
تصویر علی شاه
درشکه چی (به هنگام توهین به وی گویند)
فرهنگ لغت هوشیار