ترسیدن از چیزی. (از منتهی الارب). ترسیدن. (آنندراج). کلهس الشی ٔ کلهسه، ترسید و خوفناک گردید از آن. (از اقرب الموارد). کلهسه کلهسه، ترسید از او و فزع کرد. (ناظم الاطباء) ، کوشیدن و لازم گرفتن کار را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) : کلهس علی العمل، کوشید و لازم گرفت آن کار را. (از اقرب الموارد) ، به کارزار روی آوردن و بر دشمن حمله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، هر دو دوش با هم قریب کرده سر فرود افکنده خمیده رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند، هو یمشی الکلهسه. (از اقرب الموارد)
ترسیدن از چیزی. (از منتهی الارب). ترسیدن. (آنندراج). کلهس الشی ٔ کلهسه، ترسید و خوفناک گردید از آن. (از اقرب الموارد). کلهسه ُ کلهسه، ترسید از او و فزع کرد. (ناظم الاطباء) ، کوشیدن و لازم گرفتن کار را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) : کلهس علی العمل، کوشید و لازم گرفت آن کار را. (از اقرب الموارد) ، به کارزار روی آوردن و بر دشمن حمله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، هر دو دوش با هم قریب کرده سر فرود افکنده خمیده رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند، هو یمشی الکلهسه. (از اقرب الموارد)
به آتش پوست نرم کردن جهت خاییدن و به حلق فروبردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نرم کردن پوست بر آتش برای جویدن و بلعیدن، و این از خوراکها بود بهنگام قحطسالی و گرسنگی. (از لسان العرب) (تاج العروس) (متن اللغه)
به آتش پوست نرم کردن جهت خاییدن و به حلق فروبردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نرم کردن پوست بر آتش برای جویدن و بلعیدن، و این از خوراکها بود بهنگام قحطسالی و گرسنگی. (از لسان العرب) (تاج العروس) (متن اللغه)