جدول جو
جدول جو

معنی علهسه - جستجوی لغت در جدول جو

علهسه
(خُ)
سخت مروسیدن چیزی را. (از منتهی الارب). بسختی ممارست کردن چیزی را (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ طِ)
شتابی کردن در رفتار. (منتهی الارب). سرعت کردن و شتافتن در راه رفتن. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ تَ رَ)
ترسیدن از چیزی. (از منتهی الارب). ترسیدن. (آنندراج). کلهس الشی ٔ کلهسه، ترسید و خوفناک گردید از آن. (از اقرب الموارد). کلهسه کلهسه، ترسید از او و فزع کرد. (ناظم الاطباء) ، کوشیدن و لازم گرفتن کار را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) : کلهس علی العمل، کوشید و لازم گرفت آن کار را. (از اقرب الموارد) ، به کارزار روی آوردن و بر دشمن حمله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، هر دو دوش با هم قریب کرده سر فرود افکنده خمیده رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند، هو یمشی الکلهسه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع شدن: علکس البیض، اجتمع. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
علهصه است در تمام معانی. رجوع به علهصه شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
به پنجه گرفتن شیشه را برای برآوردن سربند آن. (از منتهی الارب). کوشش کردن برای بیرون آوردن در بطری. (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). بیرون آوردن در بطری. (از لسان العرب) (تاج العروس) (متن اللغه) ، از سر، چشم کسی را بیرون آوردن. (منتهی الارب). بیرون آوردن چشم از کاسۀ سر. (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، خواستن و سخت مروسیدن با کسی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، چیزی یافتن از کسی. (از منتهی الارب). دریافتن چیزی از کسی. (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، به ستم بر کاری داشتن قوم را ودرشتی نمودن. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، تکان دادن میخ برای از جا کندن آن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(خُ لُوو)
خورش نیکو خورانیدن کودک را. (منتهی الارب). نیکو گردانیدن خوراک کودک. (از لسان العرب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
به آتش پوست نرم کردن جهت خاییدن و به حلق فروبردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نرم کردن پوست بر آتش برای جویدن و بلعیدن، و این از خوراکها بود بهنگام قحطسالی و گرسنگی. (از لسان العرب) (تاج العروس) (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عَ هََ بَ)
مؤنث علهب. رجوع به علهب شود. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
در بیراهه دویدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ سَ)
حیوان کوچکی است شبیه به مورچه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ سَ)
ابن عدی بلوی. از کسانی است که در ’تحت الشجره’ بیعت کرد، و در فتح مصر نیز حاضر بود. (از الاصابه ج 4 قسم اول ص 252)
لغت نامه دهخدا
(لُ سَ)
ما لک عندی لهسه، یعنی برای تو نزد من چیزی نیست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از علسه
تصویر علسه
اره کش پردار از خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار