جدول جو
جدول جو

معنی علفوت - جستجوی لغت در جدول جو

علفوت
(عِ فَ)
مرد گول و احمق که بی پروا سخن گوید و خیال صواب و خطای آن را نکند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به علفتانی شود
لغت نامه دهخدا
علفوت
(عُ)
مرد گول و احمق که بی پروا سخن گوید و خیال صواب و خطای آن را نکند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به علفتانی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ)
مرد بدخوی کلان سال، پیر آکنده گوشت بسیارموی، پیره زال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، اسب نر استواراندام سطبر، ناقه علفوف السنام، ماده شتر پیچیده سنام، که گوئی آن کوهان را به پارچه ای پیچیده اند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
جمع واژۀ لفت. (دزی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
آن زن که فرزند دارد از شوهر پیشین. (مهذب الاسماء). زنی که از شوی دیگر بچه دارد، مرد گول بدخوی، ناقه که وقت دوشیدن بانگ و بی آرامی نماید، زن که نگاهش به یکجای نماند و بر آن باشد که هرگاه تو غافل شوی دیگری را اشاره کند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی جزء دهستان مرکزی بخش آستانۀ شهرستان لاهیجان، واقع در ده هزارگزی شمال آستانه و هشت هزارگزی شمال پل سفیدرود. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 817 تن سکنه. آب آن از نهر روشن منشعب از سفیدرود و استخر. محصول آنجا برنج، مختصر ابریشم و کنف. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. یک بقعه به نام آقا سیداکبر دارد و این ده از دو محل بالا و پائین تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
درن میگوید که لپوت یا لفوت نام قسمتی از البرز است در موضعی که جاده ای کوهستانی از بارفروش به تنگ واشی یا سوواشی بدان میگذرد. و معتقد است که آن همان لبوس یا لبوتس قدماست که امیر محمد بن سلطان شاه لاودی نام خود را از آن گرفته است. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 158)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لفوت
تصویر لفوت
بد خوی ترشروی، سخن چین: زن، چشم چران: زن
فرهنگ لغت هوشیار