بی علت کشتن ذبیحۀ پرگوشت و جوان را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (المنجد) ، بی علت و جوان کشتن. (منتهی الارب) ، پنهان و غایب گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (المنجد) ، عبط الارض عبطاً، کندن جای ناکنده را، دروغ بربستن بی سبب و بهانه، بی سبب و بی باک انداختن خود را در جنگ. برانگیختن خاک را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، اسب را تاختن چندانکه عرق آورد. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) ، خون آلود کردن پستان را، دریدن جامۀ نو و درست را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (المنجد) ، بی موجب رسیدن بلا کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، شکافتن رستنی زمین را. (اقرب الموارد) (المنجد). شکافتن چیزی را. (اقرب الموارد)
بی علت کشتن ذبیحۀ پرگوشت و جوان را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (المنجد) ، بی علت و جوان کشتن. (منتهی الارب) ، پنهان و غایب گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (المنجد) ، عبط الارض عبطاً، کندن جای ناکنده را، دروغ بربستن بی سبب و بهانه، بی سبب و بی باک انداختن خود را در جنگ. برانگیختن خاک را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، اسب را تاختن چندانکه عرق آورد. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) ، خون آلود کردن پستان را، دریدن جامۀ نو و درست را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (المنجد) ، بی موجب رسیدن بلا کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، شکافتن رستنی زمین را. (اقرب الموارد) (المنجد). شکافتن چیزی را. (اقرب الموارد)
گلبت: محمدحسن خان... با لشکر که در حوزۀ اختیار داشت به تنکابن رفت و در آن سرزمین از برای حمل آذوقه سیصد گلبط سرانجام و قشون وتفنگچی که داشت با آذوقه در اندرون گلبطهای مذکور جا و مقام داده خود با لشکر سواره از طریق سواحل دریامتوجه گیلان شد. (تاریخ غفاری). رجوع به گلبت شود
گلبت: محمدحسن خان... با لشکر که در حوزۀ اختیار داشت به تنکابن رفت و در آن سرزمین از برای حمل آذوقه سیصد گلبط سرانجام و قشون وتفنگچی که داشت با آذوقه در اندرون گلبطهای مذکور جا و مقام داده خود با لشکر سواره از طریق سواحل دریامتوجه گیلان شد. (تاریخ غفاری). رجوع به گلبت شود
ابن زید بن عمرو بن زید بن جشم بن حارثه بن حرث بن خزرج بن عمرو بن مالک بن أوس انصاری أوسی. از جملۀ بکائین در غزوۀ تبوک است. (از الاصابه ج 4 قسم اول ص 261)
ابن زید بن عمرو بن زید بن جشم بن حارثه بن حرث بن خزرج بن عمرو بن مالک بن أوس انصاری أوسی. از جملۀ بکائین در غزوۀ تبوک است. (از الاصابه ج 4 قسم اول ص 261)
بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب). بیفکندن. فرود آوردن. (زوزنی). لبط به (مجهولاً) ، از پای درافتاد و افکنده شد. (منتهی الارب) ، لبط لبطاً (مجهولاً) ، زکام زده گردید، دست و پای زدن شتر در رفتار و دویدگی. (منتهی الارب)
بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب). بیفکندن. فرود آوردن. (زوزنی). لبط به (مجهولاً) ، از پای درافتاد و افکنده شد. (منتهی الارب) ، لبط لبطاً (مجهولاً) ، زکام زده گردید، دست و پای زدن شتر در رفتار و دویدگی. (منتهی الارب)
در دو شاهد زیر ظاهراً بمعنی نوعی زورق و سفینه و کرجی آمده است: و چند روز به جهت تدارک سفر استرآباد... بالضروره به سفاینی چند بایست حمل و به همعنانی لشکر از دریا نقل شود به تجهیز جهازات و ترتیب کلبط ها وکشتی ها در دشت توقف نمود. (تاریخ زندیۀ غفاری). با وجود اینکه به جهت فرار علی محمدخان، کلبطی چند در کنار آب موجود بود علی محمدخان عارفرار را بر خود قرار نداد... (گلشن مراد غفاری)
در دو شاهد زیر ظاهراً بمعنی نوعی زورق و سفینه و کرجی آمده است: و چند روز به جهت تدارک سفر استرآباد... بالضروره به سفاینی چند بایست حمل و به همعنانی لشکر از دریا نقل شود به تجهیز جهازات و ترتیب کلبط ها وکشتی ها در دشت توقف نمود. (تاریخ زندیۀ غفاری). با وجود اینکه به جهت فرار علی محمدخان، کلبطی چند در کنار آب موجود بود علی محمدخان عارفرار را بر خود قرار نداد... (گلشن مراد غفاری)