جدول جو
جدول جو

معنی علاکد - جستجوی لغت در جدول جو

علاکد
(عُکِ)
ستبر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، شیر دفزک شده. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
علاکد
(عَ کِ)
جمع واژۀ علکد. شتران قوی. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عِ کَدد)
پیه. (منتهی الارب). شحم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ / عُ)
درختی است حجازی. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَلْ لا)
صمغفروش. (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
چیزی که اندک خاییده شود. (ذیل اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
درشت و سطبر. (منتهی الارب). غلیظ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ کُ)
درشت و سطبر. (منتهی الارب). غلیظ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ لَ کِ)
غلیظ و سطبر. (ناظم الاطباء). غلیظ. (اقرب الموارد) ، شیر دفزک شده و سطبر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ کِ)
درشت و سطبر. (منتهی الارب). غلیظ. (اقرب الموارد) ، پیره زن نیک زیرک، زن کوتاه بالای آکنده گوشت خوار کم خیر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرد درشت اندام سطبر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِلْ لَ)
شتر سخت که دارای گردن و پشت قوی باشد. سخت و قوی، و مذکر و مؤنث در آن یکسان است، پیرزن با بانگ و فریاد و کم خیر. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ کِ)
بندی که جهت قید وزنجیر نیکو رفتن نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کسی که چون با قید و زنجیر راه رود زنجیر مانع راه رفتن وی شود و او با زنجیر کلنجار رود. (از اقرب الموارد) ، رأیت فلاناً ملاکداًفلاناً، فلان را ملازم فلان دیدم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ کِ)
جمع واژۀ علاکم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ کِ)
علکوم. (منتهی الارب). استواراندام و قوی از شتر و جز آن. مذکر و مؤنث در آن یکسان است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، علاکم
لغت نامه دهخدا
(عَ نِ)
جمع واژۀ علندی ̍. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ کَ)
درشت و رست و سخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نون آن زائد است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
آنچه خاییده شود. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : ماذاق علاکاً، نچشیده است چیزی. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از علاک
تصویر علاک
خاییدنی، سکز سغز (پارسی است و آن را سقز می نویسند) جویدنی
فرهنگ لغت هوشیار