جدول جو
جدول جو

معنی علاءالدوله - جستجوی لغت در جدول جو

علاءالدوله
(عَ ئُدْ دَ لَ)
جعفر بن کاکویه بن دشمنزیار، که پسرخال مجدالدوله بن فخرالدولۀ دیلمی بوده است. در 422 ه. ق. مسعود بن محمود غزنوی حکومت اصفهان را بدو تفویض کرد. وی بعداً ادعای استقلال کرد. و ابوسهل حمدونی را از ری بیرون کرده همدان را تسخیر کرد. وی مخدوم و مربی شیخ الرئیس ابوعلی سینا است. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 391 و 447)
ملک. معاصر خیام و ساکن ری بوده است. او راست: مهجه التوحید. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ ئُدْ دَ لَ یِ وَ)
علی بن حسام الدوله. از سلاطین آل باوند (496- 606 ه. ق.) است که مدت بیست سال سلطنت کرد. بعد از آنکه سلطان محمد پسر ملکشاه سلجوقی در عراق بر مسند اقبال نشست میان او و حسام الدوله، که قبلاً علم طغیان برافراشته بود، مخالفت به وقوع پیوست. و چون فرستادۀ سلطان محمد از حسام الدوله شکست خورد، پیغام فرستادکه گذشته را فراموش باید کرد، مناسب آنکه حالا یکی از اولاد خود را نزد ما بفرستی تا عنایت پادشاهانه شامل حال او گردد... حسام الدوله پسر کهتر خود علاءالدوله علی را با ده هزار سوار و پیاده نزد سلطان فرستاد. وعلاءالدوله چند گاهی در خدمت پادشاه بسر برد و خواهرسلطان را جهت برادر خود نجم الدوله قارن بخواست... وچون علاءالدوله از اردوی سلطان محمد بخدمت پدر بازگشت میان او و برادرش نجم الدوله مخالفت و منازعت روی نمود و علاءالدوله بخراسان شتافته خود را منظور نظر سلطان سنجر گردانید... در این هنگام حسام الدوله شهریاردرگذشت... و نجم الدوله متصدی امور ملک و مال گشت...و بعد از او شمس الملوک رستم بن نجم الدوله بر تخت سلطنت مازندران بنشست... در این هنگام علاءالدوله از نزدسلطان سنجر فرار کرد و بنزد سلطان محمد رفت. سلطان محمد لشکریان بسیاری بهمراهی علاءالدوله بمازندران فرستاد و رستم را چون با آن سپاه طاقت مقاومت نبود بدرگاه پادشاه شتافت و در آنجا به دست خواهر سلطان که منکوحۀ پدرش بود مسموم شد... در این احوال سلطان محمد نیز بمرد و پسرش سلطان محمود، علاءالدوله را منظور نظر عنایت گردانید... و اجازت توجه بصوب مازندران ارزانی داشت. و علاءالدوله قدم بر مسند استقلال نهاد و به اندک زمانی تمام آن ملکت را مسخر ساخت و مدت بیست ویک سال علم سلطنت برافراشت و چون عمرش از شصت تجاوز نمود بعلت نقرس مبتلی گشته زمام امور سلطنت را به پسر خود رستم سپرد و خود در گوشه ای نشسته روی بمحراب طاعت و عبادت آورد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 419)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دَ / دُو لَ)
مؤلف آتشکدۀ آذر می نویسد: وی از سلسلۀ صوفیه بود و با کمال الدین عبدالرزاق کاشی معارضاتی داشت. (آتشکده ص 218)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ابن علاءالدوله ملقب به حسام الدوله. از امراء مازندران که به دست علاءالدوله حسن بن رستم بقتل رسید. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 420)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دَ لَ)
ابن سام (اتابک...). از اتابکان یزد است. او مقارن استیلای مغول بر عراق، اتابکی یزد را بعهده داشت، چه وی ازحدود 576 ه. ق. این سمت را داشته است. و سلطان جلال الدین منکبرنی او را پدر میخواند و احترام بسیار میکرد. موقعی که جلال الدین نزدیک اصفهان با مغول جنگ کرد. این اتابک در این جنگ که در سال 625 هجری قمری اتفاق افتاد کشته شد. (از تاریخ مفصل ایران مغول ص 402)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ بِ نِ عَ ئِدْ دَ لَ)
محمد بن دشمن زیار ابن کاکویه. یکی از دیالمۀ آل کاکویه در نطنز
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دَ لَ)
حسن بن رستم بن علاءالدوله. او قائم مقام پدر خود بود و چون در 558 ه. ق. پادشاه شد. درباب ریختن خون بی گناهان غلو کرده از هر کس اندک جریمه میدید وی را فی الحال بقتل میرساند. و عمش حسام الدوله شهریار بن علاءالدوله علی، و نیز کیکاوس بن ناصر الملک که اباًعن جد در سلک اعاظم امرای مازندران انتظام داشتند از جمله مردمی بودند که در اوایل سلطنت حسن مقتول گردیدند. تأدیبش در اکثر اوقات به ضرب چوب بودی و در آن امر آن قدر مبالغه فرمودی که در مازندران چوب حسنی مثل گشت. و چون حسن نزدیک نه سال حکومت کرد درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 420)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دَ لَ)
علی (امیر...) ابن ظهیرالدین ابومنصور فرامرز بن علاءالدوله ابی جعفر محمد المعروف بابن کاکویه بن دشمنزیار، جنوی ابوجعفر کاکویه. اولین امراء کاکویۀ اصفهان و مخدوم و مربی شیخ ابوعلی سینا بوده است. علاءالدوله امیر علی از قبل سلاطین سلجوقی حاکم یزد و توابع آن بود. و در 429 ه. ق. ارسلان خاتون دختر جغری بیک عمه سلطان ملکشاه بن الب ارسلان، جغری بیک را که سابقاً در حبالۀ خلیفه القائم بامرالله بود تزویج نمود، در 488 در محاربه ای که فیمابین سلطان برکیارق بن ملکشاه و عمش تتش بن الب ارسلان واقع شد تتش مقتول گشت، امیر علی مذکور نیز با تاش کشته شد. (تعلیقات چهارمقالۀ نظامی عروضی ص 213)
لغت نامه دهخدا
(عَئُدْ دَ لَ یِ بَ)
ابن سلطان احمد بغدادی. وی در آذربایجان نزد امیر قرایوسف میزیست. هنگامی که امیر قرایوسف در خوی بود، وی به تبریز آمد و طایفه ای از اهل شرارت فراهم کرد. قرایوسف این خبر شنیده کس فرستاد تا حاجی کوچک رکابدار که از قبل او در تبریز بحکومت اشتغال داشت علاءالدوله را گرفته در قلعۀ ’عادل جوز’ مقید ساخت و بالاخره در همین قلعه کشته شد
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دَ لَ)
در سلطنت مظفرالدین شاه و صدارت عین الدوله حاکم تهران بود و با خودسری کامل به کار حکومت میپرداخت. داستانی از ستمکاری او که منجر بتعطیل بازار شد در کتابهای تاریخ نقل شده است. و همین امر از جمله علل مهاجرت علما و روحانیون تهران بحضرت عبدالعظیم است. و سر انجام مظفرالدین شاه مجبور شد وی را عزل کند. (از تاریخ مفصل ایران ص 507) (از تاریخ مشروطۀ ایران ص 76 و 77) (از تاریخ بیداری ایرانیان ص 309)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دَ لَ یِ سِ)
شیخ رکن الدین بیابانکی. حمدالله مستوفی که معاصر او بوده در تاریخ گزیده آرد: وی پسر ملک شرف الدین سمنانی است. و در زمان ارغون خان عمل پیشه بود. و پدرش در مرتبۀ وزارت. بعد از آن تایب شد، و درعبادت درجۀ عالی یافت. و در ’نفحات’ مسطور است که ابوالمکارم رکن الدین علاءالدوله احمد بن محمد بیابانکی، در اصل از ملک سمنان بود و در سن پانزده سالگی بخدمت سلطان وقت شغل گرفت و در یکی از حروب جذبه ای به وی رسید. و در سنۀ سبع و ثمانین و ستمائه (687 هجری قمری) به وقت مراجعت از حجاز در بغداد بصحبت شیخ نورالدین عبدالرحمان کسرقی رسید. و در سنۀ تسع و ثمانین وستمائه (689 ه. ق.) اجازت ارشاد یافت. و بعد از سنۀ عشرین و سبعمائه 720 ه. ق.) در خانقاه سکاکیه در مدت شانزده سال، صدوچهل اربعین برآورد. و گویند درسایر اوقات صدوسی اربعین دیگر برآورده بود. وفات شیخ رکن الدین علاءالدوله در شب جمعۀ بیست ودوم رجب سنۀست و ثلاثین و سبعمائه 736 ه. ق.) در برج احرار صوفی آباد اتفاق افتاد و در حظیرۀ قطب زمان عمادالدین عبدالوهاب مدفون گشت. مدت عمرش هفتادوهفت سال بود.
خواجو در تصوف به وی نظر داشته و درباره وی گفته است:
هرکو به ره علی ّ عمرانی شد
چون خضر به سرچشمۀ حیوانی شد
از وسوسه و غارت شیطان وارست
مانند علأالدوله سمنانی شد.
از نتایج طبع فیاض شیخ رکن الدین علاءالدوله کتاب مکاشفات مشهور است. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 220). و نیز او راست: کتاب آداب الخلوه، مواردالشوارد، نجم القران فی تأویل القرآن، شقائق الحدائق و حدائق الحقائق. (کشف الظنون). و نیز او راست: رسالۀ موضح مقاصد المخلصین و مفضح عقائد المدعین، رسالۀ بیان الاحسان لاهل العرفان. (مجالس المؤمنین). و مظفر صدرقاضی رساله ای بنام ’آثار و احوال علاءالدوله’ چاپ کرده است که در آن 28 کتاب برای او نقل میکند. و در ذریعه (ج 9 ص 733) یک کتاب بر آن افزوده شده است. (سنگلاخ در امتحان الفضلاء ج 1 ص 319) (دولتشاه سمرقندی طبقۀ 4) (آتشکدۀ آذر، شعرای سمنان) (شاهد صادق) (تذکرۀ غنی) (صبح گلشن ص 290) (هدیهالعارفین ج 1 ص 108) (نتایج الافکار ص 458)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دَ لَ یِ کَر را)
برادرزن خواجه یحیی کرابی (از امرای سربداران) 753- 759 هجری قمری). روزی که خواجه یحیی سواره ب خانه خود می آمد علاءالدوله بر پشت اسب او جست و او را زخمی کرد. خواجه یحیی نیز علاءالدوله را مجروح ساخت و هر دو در همان موقع یعنی در سال 759 فوت کردند. (از تاریخ مفصل ایران، مغول ص 474)
لغت نامه دهخدا
(سَ ئُدْ دَ لَ)
ابن شمس الدوله (409- 414 هجری قمری). آخرین دیالمه همدان ابوالحسن سماءالدوله پسر شمس الدوله است که در 414 هجری قمری بقصد تصرف بروجرد تاخته و حکمران آنجا بعلاءالدوله کاکویه والی اصفهان متوسل شده، علاءالدوله بهمدان لشکر کشید و سماءالدوله را دستگیر کرد و با او به احترام رفتار نمود. شعبه دیالمۀ همدان هم به این ترتیب در 414 هجری قمری بدست خاندان کاکویه برافتاد. رجوع به تاریخ مفصل رازی، تاریخ سلاجقه و تاریخ ایران شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ / دَ لَ)
ابوکالنجار (یا کالیجار) مرزبان بن سلطان الدوله شجاع بن بهاءالدولۀ دیلمی، ملقب به عزالملوک عمادالدوله یا عمادلدین الله یا عماددین الله. هفتمین تن از دیالمۀ فارس. رجوع به ابوکالنجار (مرزبان بن سلطان الدوله...) و عماد لدین الله شود
قاوردبیک بن چغری بیک، مشهور به قراارسلان و ملقب به عمادالدین یا عمادالدوله. اولین تن از سلاجقۀ کرمان. رجوع به قاورد (ابن چغری بیک...) و قراارسلان (عمادالدوله...) شود
ابوالخیر. وی پدر خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی، وزیر غازان خان و اولجایتو است. رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 488 و ذیل جامعالتواریخ رشیدی، تألیف حافظ ابرو ص 41 شود
ابراهیم طفغاج بن نصر، مکنی به ابوالمظفر و ملقب به عمادالدوله. از سلاطین ایلک خانیۀ ترکستان. رجوع به ابراهیم طفغاج و آل افراسیاب و عمادالدولۀ ایل’خانی شود
تورانشاه بن قاورد سلجوقی، ملقب به عمادالدوله و محیی الدین. چهارمین از سلاجقۀ کرمان است. رجوع به عمادلدولۀ سلجوقی شود
مسعود بن ابراهیم بن مسعود بن محمود بن سبکتکین، ملقب به عمادالدوله. رجوع به عمادالدولۀ غزنوی (مسعودبن...) شود
عبدالملک بن احمد بن یوسف بن احمد جذامی ملقب به عمادالدوله. از امرای دولت هودی. رجوع به عمادالدولۀ هودی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ئُدْ دَ لَ)
علی بن ابوالحسن بن مسعود بن مودود از خاندان غزنویان که در440 هجری قمری حکومت کرده است. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به علی و طبقات السلاطین اسلام لین پول ص 259 شود، جرأت و جسارت. (فرهنگ فارسی معین)
منصور بن دبیس مکنی به ابی کامل، سومین از امرای بنی مزید درمله متوفی در سال 479 هجری قمری (از طبقات السلاطین اسلام ص 108) ، سرسینۀ اسب و سپیدی در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ابن محمد سمنانی، ملقب بشیخ علاءالدوله. او راست: العروه لأهل الخلوه و الجلوه بفارسی که به سال 721 ه. ق. باتمام رسیده و مقالات. رجوع به علاءالدوله سمنانی... شود
لغت نامه دهخدا
موجب بلندی دولت، لقب بعضی بزرگان از جمله علا الدوله ابو جعفر محمد به کاکویه بن دشمنزیا ر، لقب نوعی حکام یزد که از اولاد علا الدوله مذکور بودند
فرهنگ لغت هوشیار