- عقیده
- باور، دیدگاه
معنی عقیده - جستجوی لغت در جدول جو
- عقیده
- دین، ایمان، مذهب، رای، آنچه انسان به آن اعتقاد دارد، باور، آنچه انسان در دل و ضمیر خود نگه می دارد
- عقیده
- عقیدت، آنچه بدان باور دارند، اعتقاد، رای، ایمان، باور
- عقیده ((عَ دَ یا دِ))
- باور، فکر، آن چه که انسان به آن باور دارد، عقیدت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرشمار
شاخه خوابانده
مؤنث واژۀ عتید، حاضر و آماده، مهیا، جسیم، تناور
حاصل، سود، درآمد، ویژگی آنچه بازمی گردد، بازگردنده
ویژگی زن بزرگوار و گرامی، کریمه، مخدره، هر چیز گرامی، بزرگ و مهتر قوم
دارای عدد بسیار، بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، غزیر، مفرط، اورت، موفور، درغیش، کثیر، جزیل، بی اندازه، متوافر، وافر، به غایت، خیلی، موفّر، معتدٌ به
مونث عتید آرایه دان بویه دان مونث عتید، حقه بوی خوش طله
مونث عدید بهره، بسیار بی شمار مونث عدید شمرده شده، بسیار کثیر: دفعات عدیده اشکالات عدیده. مونث عدید شمرده شده، بسیار کثیر: دفعات عدیده اشکالات عدیده
مونث عبید نامی برای زنان
بتا کاچی گونه ای خوردنی شیرین نوعی حلوا که از آرد و روغن تهیه کنند جمع عصائد (عصاید)
زهدان کوچک زهدان خرد، نازا
زن پرده نشین زن گرامی بانوی ارجمند، شتر گرامی، گرامی برگزیده، بانوی شوهر دار
گوسفندی که در هفته نخست مولود قربانی کنند جهت سلامتی کودک
موی بافته تابداده
پی زده، آواز گریه، آواز سرود خوان، آواز نپی خوان (قرآن خوان)، کویک سر بریده
آن چه انسان بدان اعتقاد و یقین دارد، ایمان دین، جمع عقائد (عقاید)
همنشین شوی
شل و نا استوار شده در جای خود
موی نوزاد، گوسفندی که روز هفتم تولد نوزاد و هنگام تراشیدن موی سر او قربانی می کنند
نوعی خوراکی رقیقی که با آرد، روغن و شکر تهیه می شود، حلوا، کاچی
امیال سرکوب شده که عوارض آن در زندگی فرد ظاهر می شود،
کنایه از دشمنی، کینه، ناراحتی، درد دل، کنایه از امر پیچیده و دشوار، موضوع لاینحل، گره، کنایه از پیوند
عقدۀ حقارت: در علم روانشناسی کنایه از حالت سرکوفتگی و افسردگی توام با کینه توزی که به سبب ناکامی، تحمل رنج، خفت و حقارت پدید می آید
عقدۀ دل: غم دل، غم، غصه، گله، شکایتی که در دل نهفته باشد
کنایه از دشمنی، کینه، ناراحتی، درد دل، کنایه از امر پیچیده و دشوار، موضوع لاینحل، گره، کنایه از پیوند
عقدۀ حقارت: در علم روانشناسی کنایه از حالت سرکوفتگی و افسردگی توام با کینه توزی که به سبب ناکامی، تحمل رنج، خفت و حقارت پدید می آید
عقدۀ دل: غم دل، غم، غصه، گله، شکایتی که در دل نهفته باشد
گره و بستگی
هم پیمان، انگبین دفزک (دفزک غلیظ)، جبه دفزک (جبه رب)، سنگ چهار گوش زیر ستون سر ستون، سرهنگ دویم
((عُ دِ))
فرهنگ فارسی معین
گره، حالت سرخوردگی و کینه به علّت دست نیافتن به مطلوب مورد نظر
عقده دل: غم دل، غصه درونی
عقده گشا: گره گشا، مشکل گشا
عقده دل: غم دل، غصه درونی
عقده گشا: گره گشا، مشکل گشا
فرنامش