جدول جو
جدول جو

معنی عقلیه - جستجوی لغت در جدول جو

عقلیه
(عَ لی یَ)
مؤنث عقلی. منسوب به عقل. رجوع به عقل و عقلی شود، علوم عقلیه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
عقلیه
مونث عقلی خردیک مونث عقلی علوم عقلیه. همبستگی خردیک زبانرد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عقیله
تصویر عقیله
(دخترانه)
زن با اصل و نسب، گرامی و نجیب زاده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عالیه
تصویر عالیه
(دخترانه)
عالی مقام، مؤنث عالی، عنوانی احترام آمیز برای زنان، نام دختر هارون الرشید، به روایتی نام دختر امام هادی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عقله
تصویر عقله
بند، بندی که بر دست یا پا ببندند، از اشکال رمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقیله
تصویر عقیله
ویژگی زن بزرگوار و گرامی، کریمه، مخدره، هر چیز گرامی، بزرگ و مهتر قوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علیه
تصویر علیه
علیّه، بلند مرتبه، با رفعت، دارای شرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علیه
تصویر علیه
بلند مرتبه، با رفعت، دارای شرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علیه
تصویر علیه
برضد، به زیان، مخالف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدلیه
تصویر عدلیه
دادگستری، وزارتخانه یا اداره ای که به امور حقوقی و جزایی مردم رسیدگی می کند، عدلیه، عمل دادگستر، ترویج عدل و داد میان مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقلیه
تصویر نقلیه
ویژگی آنچه مربوط به حمل و نقل باشد، وسایل بارکشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالیه
تصویر عالیه
مؤنث واژۀ عالی، بسیار خوب، دارای کیفیت خوب مثلاً پرداخت عالی فیلم، دارای درجه یا مرحلۀ بالاتر مثلاً تحصیلات عالی، دست پخت عالی، بزرگ، مهم، به طور بسیار خوب مثلاً عالی ساز می زند، رفیع، بلند
فرهنگ فارسی عمید
(عَ مَ لی یَ / یِ)
منسوب به عمل. (ناظم الاطباء).
- رسالۀ عملیه، رسالۀ مختصری که مجتهد حی، فتاوی خود را در عبادات و بعضی از امور فقهی دیگر در آن نویسد
لغت نامه دهخدا
(طَ)
دشمن داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دشمن داشتن و بسیار ناپسند و زشت دانستن و ترک کردن کسی یا چیزی را. قلاء. قلی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صِ قِلْ لی یَ)
جزیره سیسیل واقع در بحرالروم میان شبه جزیره ایتالیا و تونس. مؤلف حدود العالم آرد: نام جزیره ای است به دریای روم بنزدیکی رومیه، کوهی بزرگ از گرد این جزیره آید و خزینۀ رومیان اندر این جزیره بودی اندر قدیم از استواری این جزیره. درازی او هفت منزل است اندر پهنای پنج منزل. (حدود العالم). رجوع به سیسیل شود. در اقرب الموارد آمده: ابن خلکان ضبط آن را صقلیه بفتح صاد و قاف دانسته
لغت نامه دهخدا
(عِ لی یَ)
فرقه ای از زیدیه. اصحاب هارون عجلی اند که از جهت عقایدشبیه به فرقه بتریه اند. (از خاندان نوبختی ص 259)
لغت نامه دهخدا
(عَ لی یَ)
نام پول است و آن بر دو قسم است: قدیم و جدید، و هر دو نام پول مصری است که از طلا و ارزش آن بر حسب زمان و مکان مختلف بوده است مثلاً عدلیۀ جدیده در سال 1256 هجری قمری شانزده قروش بوده است. عدلیه را مردم عراق عادلی گفته اند (عادلی صائغ و عادلی مکرر). (از نقودالعربیه ص 179)
لغت نامه دهخدا
(عَ لی یَ)
وزارت عدلیه، وزارت دادگستری. یکی از چند وزارت خانه کشور ایران. عدلیه نخستین بار در سال 1275 ه. ق، به امر ناصرالدین شاه تأسیس گردید. طرز کار عدلیه چنین بود که شکایات و دعاوی حقوقی را به حکام شرع ارجاع میکردند و حاکم شرع یعنی روحانی و مجتهد درباره شکایات حکم میداد این احکام ضمانت اجرائی نداشت. دعاوی غیرحقوقی در ادارات دولتی حل و فصل می شد، در شهرستانها نیز امور شرعی را علما و امور جزائی و انتظامی را حکومت ها حل و فصل میکردند. در سال 1324 هجری قمری بر طبق قانون اساسی کشور قوه قضائیه مرجع جداگانه ای پیدا کرد. در سالهای 1324 و 1325 هجری قمری در وزارت عدلیه محاکمی بنام محکمۀجزا، محکمۀ تجارت و محاکم دیگر تشکیل شد ولی بعداًبه محاکم صلحیه، ابتدائی، استیناف و تمیز تغییر یافت. محکمۀ جزا در سال 1325 هجری قمری تشکیل شد و در سال 1328 مشیرالدوله قانون تشکیلات عدلیه را به مجلس آورد و پس از مذاکرات و مخالفتهای شدید به تصویب رسید. در سال 1305 هجری قمری در سلطنت رضاشاه پس از لغو کاپیتولاسیون سازمان موجود عدلیه منحل گردید و اجازۀ تشکیل مجدد وزارت عدلیه داده شد و مرحوم داور عدلیه رابر اساس نوینی بنیاد نهاد. فرهنگستان نام عدلیه را به دادگستری تبدیل کرد. سازمان قضائی وزارت دادگستری در حال حاضر بموجب قوانین مصوب تیر ماه 1307 و 1315و لایحۀ قانونی اسفند 1333 و قوانین اصلاحی 1335 تشکیلات عدلیه مشتمل است بر دادگاه های عمومی و دادگاه های اختصاصی و دیوان عالی کشور. دادگاههای عمومی از لحاظ ترتیب و ترتب در صلاحیت و اهمیت عبارتند از: دادگاههای استان، دادگاههای شهرستان، دادگاههای بخش. (در سرتاسر کشور 66 شعبه دادگاه استان و 169 شعبه دادگاه شهرستان و 192 شعبه دادگاه بخش دائر بوده است).
دادگاههای اختصاصی عبارتند از دادگاه عالی انتظامی قضات دادگاه عالی تجدید نظر انتظامی قضات و دادگاه دیوان کیفر.
دادگاه شرع، هیأت های تجدید نظر املاک واگذاری. در مرکز هر شهرستان و یا استان که دادگاه شهرستان و دادگاه استان دایر است یک دادسرای شهرستان و یک دادسرای استان انجام وظیفه می کندو بعلاوه در معیت دادگاه دیوان کیفر و دادگاه عالی انتظامی قضات نیز دادسرای دیوان کیفر و دادسرای انتظامی قضات وجود دارد. مافوق کلیۀ محاکم، دیوان عالی کشور است که عالی ترین مرجع قضائی محسوب میشود و تصمیماتش قطعی و نهائی است و پاره ای از تصمیمات آن که در موارد خاص اتخاذ میگردد در حکم قانون تلقی میشود و برای تمام محاکم و مراجع قضائی لازم الاتباع میباشد. دیوان مزبور دارای 12 شعبه و یک دادسرا است و دادستان کل کشور ریاست دادسرای آن را بعهده دارد. برای ادارۀ امور دادگاهها و دادسراها و دیگر مراجع قضائی تا اول سال 1347 مجموعاً 1697 قاضی شاغل وجود داشته است. علاوه بر مراجع قضائی مذکور با شرکت دادن مردم در حل و فصل امور قضائی 1337 خانه انصاف و 49 شورای داوری تا تیرماه 1347 در کشور تشکیل شد
لغت نامه دهخدا
(عَ لی یَ)
معتزله. فرقۀ معتزله. ’معتزله خود را عدلیه نامند، زیرا گویند چون خداوند حکیم است و از حکیم جز خیر و صلاح نیاید و به حکم عقل رعایت مصالح عباد بر او واجب است، قبیح است بر او که بنده را مجبور کند بر عملی قبیح یا حسن، پس او را بدان عمل عقوبت نماید یا ثواب دهد، و این اصل را عدل نامند. بر خلاف اشعریه که گویند از روی عقل بر خداوند چیزی واجب نیست، نه صلاح و نه اصلح، و خدا فعال مایشاء است، اگر همه بندگان خود را به بهشت برد یا خود همه را به دوزخ فرستد، حیف و جوری نکرده است’. (قزوینی تعلیقات چهارمقاله چ معین ص 52) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عُ لی یَ)
آبکی است مربنی بکر بن کلاب را. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
دختر عقیل بن ابی طالب. از زنان شاعر عرب بود و او را با عذری و عزه و احوص داستانی است. و نیز اشعاری در مرثیۀ شهیدان کربلا دارد. و برخی او را همسر یکی از پسران عقیل بن ابی طالب دانند. رجوع به اعلام النساء ج 3 و تاریخ طبری و الموشح مرزبانی و الاغانی و مروج الذهب و العقد الفرید شود
دختر ضحاک بن عمرو بن محرق بن منذر بن ماءالسماء. از زنان شاعر عرب بود و او را با فرزدق شاعر داستانی است. و گویند وی در عشق پسر عمش عمرو بن کعب بن محرق درگذشت. رجوع به اعلام النساء ج 3 و الاغانی شود
لغت نامه دهخدا
فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد علیهماالسلام. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤلف حبیب السیر آرد که: بقولی نام دختر علی النقی (ع) عالیه بوده است. (حبیب السیر ج 2 ص 98)
نام دختر هارون الرشید بود. (حبیب السیر ج 2 ص 236)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عدلیه
تصویر عدلیه
وزارت دادگستری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقلیه
تصویر نقلیه
بارکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عملیه
تصویر عملیه
مونث عملی کنشیک کاریک
فرهنگ لغت هوشیار
زن پرده نشین زن گرامی بانوی ارجمند، شتر گرامی، گرامی برگزیده، بانوی شوهر دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالیه
تصویر عالیه
بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلیه
تصویر اقلیه
کمیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقلیه
تصویر بقلیه
سبزه زار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقلیه
تصویر نقلیه
((نَ یُِ))
از عربی، آنچه مربوط به حمل و نقل باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقیله
تصویر عقیله
((عَ لَ))
زانوبند شتر، پای بند، مانع و گره در کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عدلیه
تصویر عدلیه
((عَ یِّ))
اداره دادگستری
فرهنگ فارسی معین
دادگاه، دادگستری، محکمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عقلانیّت
دیکشنری اردو به فارسی