جدول جو
جدول جو

معنی عقربخانه - جستجوی لغت در جدول جو

عقربخانه
(عَ رَ نَ / نِ)
کنایه از انگشتدان. (از برهان). کنایه از منقل. (آنندراج) ، کنایه از سوزن دان. (برهان). کنایه از کیسه ای که در آن سوزن و امثال آن نگه دارند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عقربخانه
کژ دمخانه، کیسه سوزن نخ
تصویری از عقربخانه
تصویر عقربخانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عربانه
تصویر عربانه
گاری، کالسکه، دلیجان
فرهنگ فارسی عمید
(عَ رَ نَ)
دف و دائره باشد و بعضی دائرۀ حلقه دار را گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عُ رُ نَ)
واحد عقربان. یک دانه عقربان. رجوع به عقربان شود، انه ذوعقربانه، او دارای پایداری و ثبات است که مغلوب نمی شود. (ناظم الاطباء) ، رجل ذوعقربانه، مردی با تصوری منیع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
دوائی است که آن را حشیهالطحال خوانند. و بعضی گویند دوائی است که آن را به شیرازی زنگی دارو خوانند. و بعضی دیگر گویند بیخ محبر کبر رومی است. (برهان). به لغت اندلس اسقولوفندریون است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). اسقولوفندریون. (اختیارات بدیعی). اسقولوفندریون و زنگی دارو. (از الفاظ الادویه). و رجوع به سقولوفندریون شود
لغت نامه دهخدا
(عِ رَ نَ / نِ)
محل شادی و خوشگذرانی. عشرت گاه. (فرهنگ فارسی معین) : نوای نشاط و خرمی به عشرت خانه ناهید رسانید. (حبیب السیر چ تهران ج 3 ص 155). در بعضی از منزهات بستانها و عشرتخانه ها به عیش و نشاط و طرب مشغول بود. (تاریخ قم ص 145)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ نَ / نِ)
حمام. (آنندراج) :
مغز عشقی که میشود در پوست
در عرق خانه محبت اوست.
حکیم زلالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ خَ)
نام یکی از دهستانهای بخش درمیان، شهرستان بیرجند و محدود است از طرف شمال خاوری به دهستان مؤمن آباد از باختر به دهستان قیس آباداز شمال به دهستان گل فریز. جلگه ای و کوهستانی و معتدل و محصول غلات است، مردم آن از ایلات خوزستانند که در زمان نادرشاه به این محل کوچانده شده اند. شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی آنان قالیبافی. این دهستان از 19 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده است و 10598 تن تقریبی نفوس دارد. قراء مهم آن دهکده سهل آباد و مختاران است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عُ رُ / عُ رُبْ با)
کژدم، یا کژدم نر. (منتهی الارب). عقرب، و گویند نر آن است. و برخی گویند ’عقرب’ بر نر و ماده اطلاق شود و چون تأکید در تذکیر را خواهند ’عقربان’ گویند. و برخی عقربان را جانوری دیگر دانند که او را پایهای دراز است و دم او چون دم عقرب نمی باشد. (از اقرب الموارد) ، کرمکی است که در گوش درآید. (منتهی الارب). جانورکی است که در گوش فرومیرود و آن دراز و زردرنگ است و پایهای بسیاری دارد. (از اقرب الموارد). هزارپا. گوش خزک
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
قمارخانه. چه قاب در اصل به معنی استخوانی است که بدان قمار میبازند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عقربان
تصویر عقربان
گژ دم: نرینه، کرم گوش دو دنبه زنگی دارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربانه
تصویر عربانه
کلی از ابزار های خنیا
فرهنگ لغت هوشیار
بجولخانه، منگخانه (قمار خانه) جایی که در آن با قاب گوسفند بازی کنند، قمارخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طربخانه
تصویر طربخانه
محل عیش و عشرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشرتخانه
تصویر عشرتخانه
محل خوشگذرانی، عشرتگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزبخانه
تصویر عزبخانه
پیوار خانه
فرهنگ لغت هوشیار