پایان کار. (منتهی الارب). عاقبت و سرانجام. (از اقرب الموارد) ، آخر هر چیز: جاء فی عقبان الشهر، او وقتی آمد که همه ماه گذشته بود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ عقاب. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به عقاب شود
پایان کار. (منتهی الارب). عاقبت و سرانجام. (از اقرب الموارد) ، آخر هر چیز: جاء فی عقبان الشهر، او وقتی آمد که همه ماه گذشته بود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ عُقاب. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به عقاب شود
جمع واژۀ عقاب. (اقرب الموارد). ج ، عقبان که آن جمع عقاب باشد. (از منتهی الارب). رجوع به عقاب شود، جمع واژۀ عقاب که به معنی شکنجه و عذاب است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
جَمعِ واژۀ عُقاب. (اقرب الموارد). ج ِ، عُقبان که آن جمع عُقاب باشد. (از منتهی الارب). رجوع به عُقاب شود، جَمعِ واژۀ عِقاب که به معنی شکنجه و عذاب است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا شهرستان فومن جلگه است وهوای معتدل و 1230 تن سکنه دارد. آب از رود خانه ماسوله و استخر و چشمه تأمین میشود. محصولاتش برنج، توتون مختصر ابریشم و چای است. شغل اهالی زراعت است. دو مسجد قدیم دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا شهرستان فومن جلگه است وهوای معتدل و 1230 تن سکنه دارد. آب از رود خانه ماسوله و استخر و چشمه تأمین میشود. محصولاتش برنج، توتون مختصر ابریشم و چای است. شغل اهالی زراعت است. دو مسجد قدیم دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
کژدم، یا کژدم نر. (منتهی الارب). عقرب، و گویند نر آن است. و برخی گویند ’عقرب’ بر نر و ماده اطلاق شود و چون تأکید در تذکیر را خواهند ’عقربان’ گویند. و برخی عقربان را جانوری دیگر دانند که او را پایهای دراز است و دم او چون دم عقرب نمی باشد. (از اقرب الموارد) ، کرمکی است که در گوش درآید. (منتهی الارب). جانورکی است که در گوش فرومیرود و آن دراز و زردرنگ است و پایهای بسیاری دارد. (از اقرب الموارد). هزارپا. گوش خزک
کژدم، یا کژدم نر. (منتهی الارب). عقرب، و گویند نر آن است. و برخی گویند ’عقرب’ بر نر و ماده اطلاق شود و چون تأکید در تذکیر را خواهند ’عقربان’ گویند. و برخی عقربان را جانوری دیگر دانند که او را پایهای دراز است و دم او چون دم عقرب نمی باشد. (از اقرب الموارد) ، کرمکی است که در گوش درآید. (منتهی الارب). جانورکی است که در گوش فرومیرود و آن دراز و زردرنگ است و پایهای بسیاری دارد. (از اقرب الموارد). هزارپا. گوش خزک
دوائی است که آن را حشیهالطحال خوانند. و بعضی گویند دوائی است که آن را به شیرازی زنگی دارو خوانند. و بعضی دیگر گویند بیخ محبر کبر رومی است. (برهان). به لغت اندلس اسقولوفندریون است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). اسقولوفندریون. (اختیارات بدیعی). اسقولوفندریون و زنگی دارو. (از الفاظ الادویه). و رجوع به سقولوفندریون شود
دوائی است که آن را حشیهالطحال خوانند. و بعضی گویند دوائی است که آن را به شیرازی زنگی دارو خوانند. و بعضی دیگر گویند بیخ محبر کَبَر رومی است. (برهان). به لغت اندلس اسقولوفندریون است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). اسقولوفندریون. (اختیارات بدیعی). اسقولوفندریون و زنگی دارو. (از الفاظ الادویه). و رجوع به سقولوفندریون شود
تکۀ کوهی شادمان سبک و گران جسم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آهوی چابک و سبک جسم و سنگین. از اضداد است. (از اقرب الموارد). و یا آهوی کلانسال و مسن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فعلی برای این کلمه وجود ندارد. (از اقرب الموارد)
تکۀ کوهی شادمان سبک و گران جسم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آهوی چابک و سبک جسم و سنگین. از اضداد است. (از اقرب الموارد). و یا آهوی کلانسال و مسن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فعلی برای این کلمه وجود ندارد. (از اقرب الموارد)
720-811 ه. ق.) سعید بن محمد تجیبی تلمسانی عقبانی. قاضی و فقیه مالکی و از اهالی تلمسان بود و مدتی عهده دار قضاء در بجایه و مراکش بوده است. او راست: شرح جمل خونجی. العقیده البرهانیه. شرح الحوفیه. (از الاعلام زرکلی)
720-811 هَ. ق.) سعید بن محمد تجیبی تلمسانی عقبانی. قاضی و فقیه مالکی و از اهالی تلمسان بود و مدتی عهده دار قضاء در بجایه و مراکش بوده است. او راست: شرح جمل خونجی. العقیده البرهانیه. شرح الحوفیه. (از الاعلام زرکلی)