جدول جو
جدول جو

معنی عقائص - جستجوی لغت در جدول جو

عقائص
(عَ ءِ)
عقایص. جمع واژۀ عقیصه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مویهای بافته و تاب داده. (آنندراج). رجوع به عقیصه شود:
معنبر ذوائب معقد عقائص
مسلسل غدایر سجنجل ترائب.
حسن متکلم
لغت نامه دهخدا
عقائص
جمع عقیصه، مو های بافته گیسوان تابیده
تصویری از عقائص
تصویر عقائص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ ءِ)
عقایم. جمع واژۀ عقیم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عقیم شود، جمع واژۀ عقیمه. (ناظم الاطباء). رجوع به عقیمه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
عقایل. جمع واژۀ عقیله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عقیله شود، چیزهای غریب. (ترجمان القرآن جرجانی). عقائل الکلام، أکارمه. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، عقائل انسان، مال و ثروت اوست. (از فرهنگ علوم عقلی) ، گرامی از هر چیزی: بدین موهبت خطیرکه از جلایل مواهب و عقایل سعادات ایزدی است سپاس و منت را که باید داشت. (سندبادنامه ص 314). دوهزار غلام از عقایل ترک برابر یکدیگر صف برکشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 333). از شفشهاء زر و یاقوتهاء بهرمان و عقایل درّ و مرجان. (ترجمه تاریخ یمینی ص 237)
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
جمع واژۀ عقیق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عقیق شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
عقاید. جمع واژۀ عقیده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عقیده شود، چیزی را حق دانسته در دل خود محکم گرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). عقیده ها و چیزهایی که شخص یقین بر آنها کندو آنها را در دل خود گیرد. (ناظم الاطباء). آنچه نفس اعتقاد در آن قصد شود بدون عمل. (از تعریفات جرجانی) : عقاید ایشان بر آن مستقیم و مستدیم گشته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 414). رجوع به عقیده شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وقیصه. (اقرب الموارد). سر استخوانهای کوتاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به وقیصه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نقیصه. رجوع به نقیصه و نیز رجوع به نقایص شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
رشته که بدان گیسو بندند. (منتهی الارب). نخی که بوسیلۀ آن اطراف ذؤابه را بندند. ج، عقص. (از اقرب الموارد). موی بند. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی). جل گیس. گیسوبند. گیس باف، ’دواره’ و شکنبه که در شکم گوسپند است. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ عقیصه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ عقصه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
بیماریی است گوسپندان را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
گوسپند که سالها باردار نشود. ج، عوص. (آنندراج) (منتهی الارب). من الشاه التی لم تحمل اعواماً. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عقائم
تصویر عقائم
جمع عقیم، سترونان بی تمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقائد
تصویر عقائد
جمع عقیده، چیزی را حق دانسته در دل خود محکم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
نقایص در فارسی، جمع نقیصه، سخن چینی ها آک ها کمبود ها خوی های زشت جمع نقیصه. توضیح، (تکمیل نقایص)،صحیح نیست و بجای آن باید گفت: (رفع نقایص)،صحیح است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقاص
تصویر عقاص
گیسو بند مویباف پیچه، جمع عقیصه، گیسوی بافته گیسوی تابداده
فرهنگ لغت هوشیار
اعتقادات، باورها
دیکشنری اردو به فارسی