جدول جو
جدول جو

معنی عفلوق - جستجوی لغت در جدول جو

عفلوق
(عُ)
گول و کم خرد. (منتهی الارب). احمق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ)
کودک سبک روح چست تیزفهم. لغتی است در ذعلوق. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شتر داغ فلقه کرده. (منتهی الارب). شتری که در بناگوش آن داغ فلقه کرده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
جمع واژۀ فلق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
شیر خفته و دفزک شده. (منتهی الارب) : لبن فلوق، ای متجبن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ فَ)
پریشان و متفرق شدن شتران در چراگاه بعد گذاشتن در آن و بر سر خود رفتن آنها. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عفق. رجوع به عفق شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ / عَ فَلْ لَ)
شرم زن فراخ و سست و پرگوشت. (از منتهی الارب) ، زن گول بدزبان بدکردار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و لام آن را زائد دانسته اند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرگ، دیو، پتیار (بلا)، زن پیمان شکن، مادینه بی مهر از ستور، دایه شیر ده دوست داشتن دل بستن، دشمنی کردن از واژگان دو پهلو، بار دار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلوق
تصویر فلوق
جمع فلق، شکاف ها ترکیدگی ها
فرهنگ لغت هوشیار