- عظمی
- بزرگ و بزرگتر
معنی عظمی - جستجوی لغت در جدول جو
- عظمی ((عُ ظْ ما))
- مؤنث اعظم، بزرگ تر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دانشوارانه
سترگ، بزرگ، کلان
شکوه
بزرگ، کلان، بلندمرتبه، محترم
عظیم ها، بزرگان، جمع واژۀ عظیم
بزرگی، بزرگ منشی، بزرگواری، کبر، نخوت
کسی که عرب نباشد، کنایه از نادان، غافل
جاهل، نادان، بی سواد، برای مثال بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط / ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند (سعدی - ۴۱۹) ، مقابل علوی، غیر سیّد
نیست نابود، پوچگرا منسوب به عدم، غیر موجود نابود. منسوب به عدم، غیر موجود نابود
جاهل و بیسواد
دانا جزتازی هرچند که کند زبان نباشد، کاهیده (اعجمی) کند زبان منسوب به عجم غیر عرب (مطلقا)، ایرانی (خصوصا)، بیخبر غافل
پایدار پایبند
بزرگزاده رو در روی خود ساخته (عصامی)
فربه و بزرگ و کلان
پاره ای استخوان عظمت در فارسی افزاری شکوهی بفش هم آوای بخش مهستی، کلانی بزرگی، خودپسندی
بزرگی، جاه و جلال و شوکت
جمع عظیم بزرگان
دانشیک منسوب به علم دانشی: کار علمی
بلند تبار: مرد، پوشیده پیچیده چون سخن پوشیده
منسوب به عامه، در فارسی، جاهل، بی سواد
بزرگ، والا، بلند قدر، فراوان، بسیار
Scholastic, Scientific
Colossal, Grand, Immense, Massive, Monumental, Tremendous
Eminence, Enormity, Grandness, Greatness, Hugeness, Magnificence, Massiveness, Mightiness, Monumentality, Tremendousness
колоссальный , грандиозный , огромный , массивный , монументальный , огромный
великолепие , огромность , величие , величие , массивность , могущество , монументальность
учебный , научный
kolossal, groß, immens, massiv, monumental, gewaltig
Hoheit, Ungeheuerlichkeit, Erhabenheit, Großartigkeit, Größe, Pracht, Monumentalität, Gewaltigkeit