جدول جو
جدول جو

معنی عطیم - جستجوی لغت در جدول جو

عطیم
(عَ)
هلاک شده و آن واحد عطم است به معنی هلاک شدگان. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عاطم. رجوع به عطم و عاطم شود
لغت نامه دهخدا
عطیم
جغرد ینیه (جغرد علف) از گیاهان
تصویری از عطیم
تصویر عطیم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علیم
تصویر علیم
(پسرانه)
دانا، آگاه، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عظیم
تصویر عظیم
(پسرانه)
بزرگ، کلان، با اهمیت، بزرگ، فراوان، بسیار، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عطیه
تصویر عطیه
(دخترانه)
انعام، بخشش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عظیم
تصویر عظیم
بزرگ، کلان، بلندمرتبه، محترم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حطیم
تصویر حطیم
دیوار کعبه، آنچه مابین رکن، زمزم و مقام قرار دارد. از آن جهت به این نام خوانده شده که مردم در آنجا اظهار شکستگی و فروتنی می کنند و با خشوع و خضوع دست به دعا برمی دارند. در زمان جاهلیت در آنجا سوگند می خوردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدیم
تصویر عدیم
معدوم، نیست شده، نابود، نایاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمیم
تصویر عمیم
فرا گیرنده، شامل، کامل، تمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علیم
تصویر علیم
دانا، دانشمند، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقیم
تصویر عقیم
نازا، استرون، سترون، استاغ، ستاغ، در پزشکی ویژگی زنی که فرزند نمی آورد، کنایه از بی نتیجه، بی حاصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لطیم
تصویر لطیم
هر خوش بوی که مابین چشم و گوش مالند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمیم
تصویر عمیم
کامل، هر چه فراهم آید، تمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیم
تصویر علیم
دانا، از نام های خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقیم
تصویر عقیم
نا زاینده، زنی که فرزند نیاورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عویم
تصویر عویم
کاهیده عام سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطیم
تصویر غطیم
گروه بسیار، خوش رفتار مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریم
تصویر عریم
بلا و سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطیم
تصویر فطیم
از شیر گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
پدر مرده، سپید رخ اسپ، خوشبوی بویه اسب سفید روی، اسب نهم در مسابقه، آنکه پدر و مادرش مرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عظیم
تصویر عظیم
فربه و بزرگ و کلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطیه
تصویر عطیه
جایزه، انعام، بخشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطیت
تصویر عطیت
بخشش، دهش، چیزی که به کسی عطا کنند، عطیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطیف
تصویر عطیف
زن مهربان زن نرمخوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطیل
تصویر عطیل
نره خرما بن نره گل پرچم گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطین
تصویر عطین
عطینه مرد بد بوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزیم
تصویر عزیم
دشمن نیرومند
فرهنگ لغت هوشیار
خوی (عرق)، چرک، سرگین گمیز: خسکیده بر اندام ستور، پس مانده، داغ برناک (برناک حنا) داغ کتران (قطران) : بر دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدیم
تصویر عدیم
نیست و نابود شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حطیم
تصویر حطیم
دیوار کعبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدیم
تصویر عدیم
((عَ))
نیست شده، نابود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقیم
تصویر عقیم
((عَ))
نازا، سترون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عظیم
تصویر عظیم
بزرگ، والا، بلند قدر، فراوان، بسیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عطیه
تصویر عطیه
((عَ یِّ))
بخشش، چیزی که به کسی بخشیده شود، عطیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عظیم
تصویر عظیم
سترگ، بزرگ، کلان
فرهنگ واژه فارسی سره