جدول جو
جدول جو

معنی عطری - جستجوی لغت در جدول جو

عطری
دارای عطر، معطر
تصویری از عطری
تصویر عطری
فرهنگ فارسی عمید
عطری
(عِ)
منسوب به عطر. معطر و دارای بوی خوش. (ناظم الاطباء). رجوع به عطر شود.
- شمعدانی عطری، در اصطلاح گیاه شناسی نوعی شمعدانی که دارای برگهای بسیار معطر است و این بوی مطبوع عطر مخصوصاً با لمس برگها بیشتر استشمام می شود. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به شمعدانی شود
لغت نامه دهخدا
عطری
معطر و دارای بوی خوش
تصویری از عطری
تصویر عطری
فرهنگ لغت هوشیار
عطری
عطرٌ
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به عربی
عطری
Odorously
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
عطری
odorant
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
عطری
harum
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
عطری
odorosamente
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
عطری
ароматно
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به روسی
عطری
duftend
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به آلمانی
عطری
ароматно
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
عطری
pachnąco
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به لهستانی
عطری
odorosamente
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
عطری
olorosamente
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
عطری
geurig
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به هلندی
عطری
향기롭게
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به کره ای
عطری
خوشبو دار
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به اردو
عطری
সুগন্ধিতভাবে
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به بنگالی
عطری
อย่างมีกลิ่นหอม
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به تایلندی
عطری
kwa harufu nzuri
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
عطری
hoş kokulu bir şekilde
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
عطری
सुगंधित रूप से
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به هندی
عطری
芳香地
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به چینی
عطری
בצורה ריחנית
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به عبری
عطری
香り高く
تصویری از عطری
تصویر عطری
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بطری
تصویر بطری
شیشۀ استوانه شکل و دهان تنگ برای نوشابه یا مایع دیگر، بطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبری
تصویر عبری
زبانی از شاخۀ زبان های سامی که میان یهودیان رایج است، خطی که این زبان با آن نوشته می شود، هر یک از افراد قوم یهود، یهودی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ عَطْ طَ)
بویایی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معطر بودن. خوشبویی:
شعلۀ برق و روز نو عزتش از مبارکی
قلۀ برف و صبحدم شیبتش از معطری.
خاقانی.
و رجوع به معطر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عبری
تصویر عبری
گریان زن زبان یهودی یهودی عبرانی، زبان یهود عبرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذری
تصویر عذری
پوزشخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجری
تصویر عجری
دروغگوی، کذب، بلا و سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاری
تصویر عاری
لخت و برهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطری
تصویر بطری
شیشه ای دهانه تنگ واستوانه ای شکل برای نوشابه وغیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطریه
تصویر عطریه
مونث عطری بویه دار مونث عطری جمع عطرات
فرهنگ لغت هوشیار
ساوی زمین ساوی ده یکی زمین ده یکی ده دهی منسوب به عشر. یا زمین عشری. زمینی بود که عشر می پرداخت مقابل زمین خراجی که خراج می پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار