جدول جو
جدول جو

معنی عطرپرور - جستجوی لغت در جدول جو

عطرپرور
(پَ / پِ)
عطرپرورنده:
بخندان از لب آن غنچه باغم
وزان گل عطرپرور کن دماغم.
جامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هنرپرور
تصویر هنرپرور
صاحب هنر، هنرمند، کسی که در پیشرفت هنر و پرورش هنرمندان کوشش کند
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
عطرفروشنده. بوفروش. وآن را در عرف هند گندهی خوانند. (آنندراج). کسی که خوشبو می فروشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به عطر شود
لغت نامه دهخدا
(حُجْ جَ نَ / نُ)
مخفف گوهرپرور. پرورندۀ گهر. زینت کننده گوهر. ببارآورندۀ گوهر. پرورندۀ مروارید و صدفی که در آن مروارید پرورش یابد. (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
آنکه برای پیشرفت هنر بکوشد:
هنرپرور و رادو بخشنده گنج
از این تخمه هرگز نبد کس به رنج.
فردوسی.
وزیر جهاندار گیتی فروز
وزیر هنرپرور رایزن.
فرخی.
خسرو غازی محمود محمدسیرت
شاه دین ورز هنرپرور کامل فرهنگ.
فرخی.
حسن کجا شد و کو بایزید بسطامی
امیر ادهم و فرزند آن هنرپرور.
ناصرخسرو.
بر هر دو روی سکۀ ایام نام تو
خاقان عدل ورز هنرپرور آمده.
خاقانی.
پس آنگاه گفت ای هنرپروران
بسی کردم اندیشه در اختران.
نظامی.
نکردند رغبت هنرپروران
به شادی خویش از غم دیگران.
سعدی.
خردمند مردم هنرپرورند
که تن پروران از هنر لاغرند.
سعدی.
گر دیگری به شیوۀ حافظ زدی رقم
مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از هنرپرور
تصویر هنرپرور
صاحب هنر
فرهنگ لغت هوشیار
بامحبت، حفی، مهرانگیز، مشفق، مهرورز، مهربان
متضاد: جورپیشه
فرهنگ واژه مترادف متضاد