جدول جو
جدول جو

معنی عطرفزا - جستجوی لغت در جدول جو

عطرفزا
(نَ / نِ)
عطرفزای. عطرفزاینده. رجوع به عطرفزای شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آذرفزا
تصویر آذرفزا
آتش افروز، آنکه آتش بیفروزد، آنکه آتش روشن کند، فتنه انگیز، آنکه در ایام عید نوروز آتش در دست می گیرد و شعلۀ آن را در دهان فرومی برد و با شوخی و مسخرگی از مردم پول می گیرد، حاجی فیروز، آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، آفروزه، وقود، پوک، پده، فروزینه، پیفه، آتش برگ، شیاع، مرخ، حطب، پد، هود، پرهازه، وقید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارفزا
تصویر کارفزا
کارافزا، برای مثال گه مان بفزایید و گهی باز بکاهید / بر خویشتن خویش همی کارفزایید (ناصرخسرو - ۴۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطرسا
تصویر عطرسا
پراکنده کنندۀ بوی خوش، خوش بو کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرفا
تصویر طرفا
گز، درختی کوتاه و بوته مانند با خوشه های گل سفید یا سرخ رنگ و برگ های ریز که از ساقۀ آن گزانگبین گرفته می شود و چوب آن برای سوختن استفاده می شود، نوعی شیرینی که با شیرۀ گز، شکر و سفیدۀ تخم مرغ درست می کنند و لای آن مغز پسته یا بادام می گذارند، واحد اندازه گیری طول برابر با ۱۶ گره، گس، زمخت، پسوند متصل به واژه به معنای گزنده مثلاً غریب گز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرفا
تصویر عرفا
عارف ها، شناسنده ها، داناها، در تصوف کسانی که خدا او را به مرتبه های شهود ذات و اسما و صفات خود رسانده باشد، حکمای ربانی، صبورها، شکیباها، جمع واژۀ عارف
فرهنگ فارسی عمید
عطرفزا. عطرفزاینده. افزایندۀ خوشبوی:
بید بسوز و باده کن راوق و لعل و باده را
چون دم مشک و بید عطرفزای تازه بین.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 458)
لغت نامه دهخدا
(اَ دُهْ فَ)
افزایندۀ صبر. فزایندۀ نیروی شکیبائی:
به توکل زیم اکنون نه به کسب
که رضا صبرفزایست مرا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نورافزا. نورفزای. رجوع به نورفزای شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عرفا
تصویر عرفا
((عُ رَ))
جمع عریف، مردان دانا و آگاه
فرهنگ فارسی معین