جدول جو
جدول جو

معنی عضباء - جستجوی لغت در جدول جو

عضباء
(عَ)
مؤنث أعضب. (از اقرب الموارد). رجوع به اعضب شود، شاه عضباء و ناقه عضباء، گوسپند و شتر مادۀ گوش شکافته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گوش اسب که بریدگیش از ربع گذشته باشد، گوسپند مغزشاخ شکسته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
زن به شگفت آرنده از حسن و زشتی خود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). از لغات اضداد است، شترماده ای که از لاغری و باریکی حلقه دبر او بلند برآمده باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، شتر مادۀ دفزک درشت. (منتهی الارب) (آنندراج). الغلیظه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جانوری است بزرگتر از وزغه. عظاء. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عظاء شود
لغت نامه دهخدا
(مَبَءْ)
نهان جای. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). نهان جای و کمین گاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پی گردن. (منتهی الارب). ج، علابی
لغت نامه دهخدا
(عِ)
ابن مره بن عائذه بن مالک بن بکر بن سعد بن ضبه ضبی. از صحابه است و در واقعۀ ’مؤته’ شهید شد. (از الاصابه ج 4 قسم اول ص 261). در علم رجال و حدیث، صحابی جایگاه رفیعی دارد. هر فردی که پیامبر را درک کرده، مسلمان شده و در مسیر اسلام باقی مانده، به عنوان صحابی شناخته می شود. صحابه پل ارتباطی بین پیامبر و نسل های بعدی مسلمانان بودند.
ابن هیثم بن جریر. وی در دورۀ جاهلیت و اسلام میزیست. و در فتوحات عمر شرکت کرد. و در واقعۀ جمل شهید شد. پدرش از سردارانی بود که در واقعۀ ’ذی قار’ با کسری جنگید. (از الاصابه ج 5 قسم سوم ص 111)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
به معانی عضباره است. رجوع به عضباره شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
عرب خالص. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
زن استواراندام درشت خلقت. (منتهی الارب). زن جافی الخلق. (از اقرب الموارد) ، زن سطبر لب و دندان. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
زن بی شوی، زن دوشیزه و باکره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ هَِ بْ با)
اول جوانی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زمان و روزگار ملک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عهبی. رجوع به عهبی شود
لغت نامه دهخدا
(عِ نَ)
جمع واژۀ عنبه. (منتهی الارب). رجوع به عنبه شود. لغه فی العنب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
لیث گوید: اضباء، آوای عوعو سگ هنگام زوزه کردن است. و ابومنصور گوید: کلمه تصحیف و خطاست و صواب اصیاء است (از:صأی ̍ یصأی ̍ و هو الصّئی ّ). (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
اضباء چیزی، پوشاندن آن. کتمان آن. (از اقرب الموارد). پنهان داشتن چیزی. پنهان کردن چیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
ضبوء. دوسیدن بزمین، برچفسانیدن کسی را بزمین، پنهان شدن. پنهان شدن تا بفریبد کسی را، برآمدن. بلند شدن بسوی چیزی و پناه بردن بدان، شرم داشتن از کسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بازداشتن، بلندکردن، ریز ریز کردن، خاموش شدن، پنهان داشتن، به دل کینه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
لفچن: زن کسی را گویند که لب های ستبر شتر وار داشته باشد، درشت اندام: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرباء
تصویر عرباء
تازی ناب
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ای بلند و گشاد که روی لباسها بدوش اندازند، وستر پوششی است پیش شکافته از پشم و جز آن، گلیم پوششی است از پشم و جز آن که جلوش شکافته است و بر روی لباس پوشند، روی پوش گشاد و بلند پشمی یا نخی که در میان پیش باز است و دو سوراخ در طرفین دارد که دستها را از آن بیرون آورند و طبقه روحانیون و جز آنان آن را بر دوش اندازند، گلیم خط دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجباء
تصویر عجباء
شگفت زیبا زن، شگفت زشت: زن از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضبا
تصویر عضبا
((عَ ضْ))
ماده شتری که گوشش شکافته باشد، لقب ناقه حضرت رسول (ص)
فرهنگ فارسی معین