جدول جو
جدول جو

معنی عضال - جستجوی لغت در جدول جو

عضال
(عُ)
شدید وسخت: داء عضال، بیماری سخت و عاجزکننده اطبا و غالب بر ایشان. (از منتهی الارب). بیماری سخت و خسته کننده و چیره شونده. (از اقرب الموارد) ، حلقه عضال، حلقۀ سخت و استوار. (از منتهی الارب). حلقۀسخت که ضعف و سستی در آن نباشد. (از اقرب الموارد) ، امر عضال، کار دشوار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عضال
سخت بی درمان از پا در آرنده
تصویری از عضال
تصویر عضال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عضاه
تصویر عضاه
هر درخت بزرگ خاردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیال
تصویر عیال
اهل خانه، زن و فرزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نضال
تصویر نضال
در تیراندازی، مقابله کردن و دفاع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فضال
تصویر فضال
کثیرالفضل، دارای فضل بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقال
تصویر عقال
بندی که اعراب کوفیه را با آن به سر خود می بندند، زانوبند شتر، ریسمانی که با آن زانوی شتر را می بندند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ خَ)
سخت گردیدن بر کسی کار: اعضله الامر و به، سخت گردید بر وی کار. (منتهی الارب). سخت و دشوار گردیدن کاری. (آنندراج). سخت گردیدن بر شخص کاری. (ناظم الاطباء). سخت و دشوار گردیدن کار. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از عیال
تصویر عیال
زن و فرزند و هر که در نفقه مرد باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضال
تصویر فضال
باقیمانده، بقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضال
تصویر نضال
پشتیبانی، تیر اندازی، بهانه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضات
تصویر عضات
هر درخت بزرگ خاردار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عامل، گماشتگان کار گزاران جمع عامل کارکنان کارگزاران گماشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
ساگبند رسنی که با آن پا یا زانوی شتر یا پای ستور دیگر بندند، سر بند رشته ای که تازیان دور سر بندند، جمع عاقل، دانا یان بخردان پا گرفتگی در ستور جمع عقل ریسمانی که بدان زانوی شتر را بندند، رشته ای که تازیان دور سر بندند. توضیح این کلمه به معنی مفرد استعمال شود و مفرد آن در فارسی مورد استعمال ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکال
تصویر عکال
شتر بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصال
تصویر عصال
گج، تیرکج
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه تازی نیست و شاید همان ازمل باشد که برابراست با آواز این واژه در غیاث اللغات آمده بی آن که کجایی بودن آن آشکارشود آنندراج نیز دراین زمینه خاموش است نام پرده ای ازخنیا شاخه ای از زنگوله سستی ناتوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسال
تصویر عسال
انگبین چین انگبین گیر، نیزه جنبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضاب
تصویر عضاب
تیز برنده، بد دهان
فرهنگ لغت هوشیار
کوته بالا، ستبر بازو استخوان بینی، درد بازو، کوته اندام بازو بند، داز داز جز داس است و برای کشیدن شاخه های درختان و شکستن آنها به کار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضام
تصویر عضام
دم اسپ، دم اشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضاه
تصویر عضاه
خار دار هر درخت بزرگ خاردار
فرهنگ لغت هوشیار
دو دلی، همسنگ کردن، همسواری، برابرآمدن، خمیدن، ماندن، اندازه گرفتن میان دو چیز را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتال
تصویر عتال
بارکش مزدور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبال
تصویر عبال
گل هاژ ترخانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذال
تصویر عذال
نکوهنده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عجله، گردونه های بارکش شتافتن ها، جمع عجلان، تیز روان، جمع عجیل، شتابند گان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضال
تصویر حضال
دارواش از گیاهان شیرینک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعضال
تصویر اعضال
ناخوش داشتن، دشوار زادن، درماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
ابر بینی میانه دو ابرو گزیدنی، خوردنی، درخت تنو مند گزیدگی گزنده، جمع عضوض، گزیدنی ها خوردنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقال
تصویر عقال
((عِ))
ریسمانی که با آن زانوی شتر را می بندند، رشته ای که مردان عرب دور سر می بندند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عضاه
تصویر عضاه
((عِ))
هر درخت بزرگ خاردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عیال
تصویر عیال
((عِ یا عَ))
زن و فرزندان، اهل خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمال
تصویر عمال
((عُ مّ))
جمع عامل، کارگزاران، گماشتگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عیال
تصویر عیال
همسر
فرهنگ واژه فارسی سره