جدول جو
جدول جو

معنی عضارس - جستجوی لغت در جدول جو

عضارس
(عُ رِ)
عضرس است در تمام معانی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، عضارس. رجوع به عضرس شود
لغت نامه دهخدا
عضارس
(عَ رِ)
جمع واژۀ عضارس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عضارس شود، جمع واژۀ عضرس. (اقرب الموارد). رجوع به عضرس شود
لغت نامه دهخدا
عضارس
جمع عضارس، گور خران تگرگ ها عضارس رمن عضرس با همین آرش ها نیز هست گور خر، تگرگ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ناهموار آمدن بنا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با یکدیگرخصومت ورزیدن و جنگ کردن قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ رِ)
جمع واژۀ عمروس. رجوع به عمروس شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رِ)
جمع واژۀ عضرفوط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عضرفوط شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رِ)
نوکر که فقط با طعام شکم خدمت کند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مزدور. (منتهی الارب). اجیر. (اقرب الموارد) ، لئیم. (اقرب الموارد). عضرط. و رجوع به عضرط شود. ج، عضارط، عضارطه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ رِ)
جمع واژۀ عضرط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عضرط شود، جمع واژۀ عضارط. (اقرب الموارد). رجوع به عضارط شود
لغت نامه دهخدا
(عِ رِ)
عضرس است در معنی گیاهی که سبزی آن به سپیدی زند و... (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عضرس شود، درخت خطمی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خطمی بری. (الفاظ الادویه) (تحقۀ حکیم مؤمن). خطمی بری است که به یونانی بادر و به عربی شحم المرج نامند. (مخزن الادویه). خطمی صحرائی به یونانی البا و به عربی شحم المرج خوانند، و طبیخ آن رااگر با سرکه و زیت بر اعضا مالند منع مضرت گزندگان کند. (برهان). یک دانۀ آن را عضرسه گویند. (از اقرب الموارد) ، آب ایستاده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
گورخر. (منتهی الارب). حمارالوحش. (اقرب الموارد) ، سرما. (از منتهی الارب). برد. (اقرب الموارد) ، یخچه. (منتهی الارب). برد. تگرگ. ژاله. (از اقرب الموارد).
- امثال:
ابرد من عضرس. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد).
، آب سرد و شیرین. (منتهی الارب). آب سرد وگوارا. (از اقرب الموارد) ، برف. (منتهی الارب). ثلج. (از اقرب الموارد) ، برگ که صبح بر آن تری باشد، و برگ چسبیده بر سنگریزه در زیر آب. (منتهی الارب). برگ درخت که بر آن ژاله باشد، وگویند سبزیی است که بر سنگ چسبیده باشد و در آب خیس شده باشد. (از اقرب الموارد). عضارس. و رجوع به عضارس شود، گیاهی است که سبزی آن به سپیدی زند و سخت بردارد تری را. (منتهی الارب). عشب و گیاهی است اشهب که به سبزی زند، و ژاله و ’ندی’ را بسیار برمی دارد. (از اقرب الموارد). عضارس. عضرس. ج، عضارس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تضارس
تصویر تضارس
دشمنی و جنگ کردن با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمارس
تصویر عمارس
جمع عمروس، برگان
فرهنگ لغت هوشیار
گور خر، تگرگ یخچه، آب خنک، سرما، برف انجل دشتی (انجل خطمی) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار