معنی عصیفره در لغت نامه دهخدا

گل خیرو زردشکوفه. (منتهی الارب). خیری زرد. (فهرست مخزن الادویه). به لغت مصر، اشترغاز است. (تحفۀ حکیم مؤمن). به لغت اهل بغداد و موصل خیری زرد باشد، و آن را خیری شیرازی گویند. (برهان). خیری، که شکوفۀ آن زرد باشد. (از اقرب الموارد). شب بوی زرد. (فرهنگ فارسی معین)

معنی عصیفره در فرهنگ لغت هوشیار

خیری شیرازی شب بوی زرد، گل برناک (حنا)

معنی عصیفره - جستجوی لغت در جدول جو

عصیفره(عُ صَ فِ رَ)

لغت نامه دهخدا

عصیفره

فرهنگ لغت هوشیار

عفیفه

(دخترانه)

مؤنث عفیف، دارای عفت، پرهیزکار، پارسا

فرهنگ نامهای ایرانی

عصیره

عصیر، شیره و چکیدۀ چیزی

فرهنگ فارسی عمید

عفیفه

مؤنث واژۀ عفیف، آنکه از کار بد و حرام خودداری می کند، پرهیزکار، پارسا، پاکدامن

فرهنگ فارسی عمید

عشیره

قبیله، طایفه، خویشان و کسان نزدیک شخص

فرهنگ فارسی عمید

عصاره

شیره، افشره، چکیدۀ هر چیز فشرده شده، آب میوه یا چیز دیگر که با فشار گرفته می شود، کنایه از خلاصۀ گفتار، نوشتار یا مطلب دیگر، چکیده

فرهنگ فارسی عمید

عذوفره

(عَ ذَ فَ رَ)

تأنیث عذوفر. رجوع به عذوفر شود

لغت نامه دهخدا

عصیفیر

(عُصَ)

مصغر عصفور. گنجشک کوچک. گنجشک خرد. (از ناظم الاطباء). رجوع به عصفور و عصیفر شود

لغت نامه دهخدا

عصفوره

(عُ رَ)

مؤنث عصفور. (منتهی الارب). گنجشک ماده. (ناظم الاطباء). رجوع به عصفور شود

لغت نامه دهخدا

عصقیره

(؟ رَ)

به زبان بغدادی و موصلی خیری زرد است. (اختیارات بدیعی). خیری زرد. (الفاظ الادویه). رجوع به خیری زرد شود

لغت نامه دهخدا

عذافره

(عَ فِ رَ)

جمع واژۀ عذافر. (منتهی الارب). رجوع به عذافر شود

لغت نامه دهخدا

عریعره

(عُ رَ)

آبی است ازبرای بنی ربیعه. و گویند آن نخلی است بنی ربیعه را در یمامه و محل آن را بین الجبلین و الرمل یاد کرده اند. (از معجم البلدان)

لغت نامه دهخدا

عصیفر

(عُ صَ فِ)

مصغر عصفور. گنجشک کوچک. گنجشک خرد. (از ناظم الاطباء). رجوع به عصفور شود

لغت نامه دهخدا

عصیفه

(عَ فَ)

برگ فراهم و مجتمعشده که در میان وی خوشه باشد. (منتهی الارب). برگی که از روی میوه شکافد، و آن همان برگهای مجتمعی اس-ت که سنبل و خوشه در آنها باشد. (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

عصفره

(خُ)

رنگ کردن جامه را به عصفر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و چنین جامه ای را معصفر گویند. (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

عصیده

بتا کاچی گونه ای خوردنی شیرین نوعی حلوا که از آرد و روغن تهیه کنند جمع عصائد (عصاید)

معنی عصیفره - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما