جدول جو
جدول جو

معنی عصلود - جستجوی لغت در جدول جو

عصلود
(عُ)
درشت سخت. (منتهی الارب). صلب شدید. (اقرب الموارد). عصلد. و رجوع به عصلد شود
لغت نامه دهخدا
عصلود
درشت و سخت
تصویری از عصلود
تصویر عصلود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ)
بمعنای عصلب (ع ل / ع ل ) است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عصلب (ع ل / ع ل ) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
درشت سخت. (منتهی الارب). صلب شدید. (اقرب الموارد). عصلود. و رجوع به عصلود شود
لغت نامه دهخدا
(عَ صَوْ وَ)
روز دراز. (منتهی الارب) : یوم عصود، روز طویل و دراز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
بمردن. (تاج المصادر بیهقی) : عصدت الابل، بمردند شتران. (منتهی الارب). عصد الرجل، آن مرد بمرد. عصد البعیر عنقه، آن شتر گردن خود رابسمت کتف پیچاند ازبرای مردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِلْ وَدد)
دراز و بزرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کبیر. (از اقرب الموارد) : رجل علودالعنق، مرد درازگردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رجل علود، سخت و قسی، مسن و سخت، و یا غلیظ و ضخیم. رجوع به علود شود، بزرگ و سالخورده. (از لسان العرب) ، مهتر استواررای باوقار. (منتهی الارب). مهتر رزین و باوقار. (از اقرب الموارد). مهتر رزین و بزرگ و ثخین. (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(عَلْ وَدد)
مسن و سخت، و یا غلیظ و ضخیم. (از لسان العرب). رجوع به علودّ شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
اسب خوی ناکننده. (منتهی الارب). اسب بی خوی. اسب که خوی نیاورد. (مهذب الاسماء) ، دیگ دیربجوش آینده، ناقۀ کم شیر درشت پوست پستان، بر کوه برآینده از بیم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
آواز دادن چقماق و آتش ندادن. (منتهی الارب). کندشدن آتش زنه. (تاج المصادر بیهقی). بیرون نامدن آتش آتش زنه. (مصادر زوزنی) ، بخیل گردیدن. (منتهی الارب). ندادن چیزی سائل را. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرد تنها، دیگ دیر جوش، ماده کم شیر زفت گردیدن زفتی، آتش زنه که آوا کند و آتش ندهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصلد
تصویر عصلد
درشت و سخت
فرهنگ لغت هوشیار