جدول جو
جدول جو

معنی عصراد - جستجوی لغت در جدول جو

عصراد(عِ)
مرد دشوارخوی. (منتهی الارب) ، امر بزرگ و دشوار، و آن لغتی است در عصواد. (از منتهی الارب). رجوع به عصواد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ مَ نِ)
اصراد تیرانداز تیر را، انفاذ کردن آنرا. گذراندن آنرا. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (قطر المحیط). درگذرانیدن تیر را. (منتهی الارب) (آنندراج). تیر بر چیزی بگذرانیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مثنای عصر (در حالت رفعی). رجوع به عصر شود، شب و روز. (منتهی الارب). لیل و نهار. (اقرب الموارد) ، بامداد و شبانگاه. (منتهی الارب). غداه و عشی ّ. (اقرب الموارد) ، نماز ظهر و عصر. (ناظم الاطباء). نماز فجر و نماز عصر، که از آن جمله است ’حافظ علی العصرین’. (از اقرب الموارد) ، طعام چاشت و طعام شام. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
رجل مصراد، مرد توانا بر سرما. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مرد ضعیف بر سرما. (منتهی الارب) (آنندراج). (از لغات اضداد است). آنکه طاقت سرما ندارد. (مهذب الاسماء) ، سرما زده، سهم مصراد، تیر درگذرنده. زمین بی آب وگیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَرْ را)
کسی که عراده میسازد تا با آن کارکند. در انساب است که این اصطلاح عراده سازی را میرساند و آن آلت سنگ انداختن از قلاع میباشد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(عَرْ را)
ابوعیسی احمد بن محمد بن موسی البغدادی المعروف به ابن العرادی از اباهمام ولید بن شجاع و یحیی بن اکثم و جز آنان حدیث شنید و ابوبکر الشافعی و جز او از وی روایت دارند. وی به سال 225 هجری قمری زاده شد وبه سال 302 هجری قمری بمرد. (از اللباب ج 2 ص 130)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ)
شهری است در حدود یهودیه که شهریارش بنی اسرائیل را از عبور از مملکتش مانع گشت و برخی از ایشان را به اسیری برد بدین لحاظ اهالی عراد به لعنت خدای گرفتار شدند و شهر ایشان خراب گردید و پس از این واقعه اسم شهر را به حرمه تبدیل نمودند که قصد از محرومی است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
گیاه سطبر. (آنندراج). گیاهی است سخت. چوب درختی است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صُرْ را)
ابر تنک بی آب و باران. (منتهی الارب). ابر تنک بی آب. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
نعت فاعلی است از صرد. (معجم البلدان). رجوع به صرد شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
موضعی است در نزدیکی رحرحان، بنی ثعلبه بن سعد بن ذبیان را. (معجم البلدان)
نصر گوید: هضبه ای است به حریز حوأب در دیار کلاب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
ابن صرد، مکنی به ابونعیم. تابعی است. تابعی عنوانی است که در تاریخ اسلامی به مسلمانان نسل دوم داده می شود، کسانی که پیامبر اسلام را ندیدند اما با صحابه معاشرت داشتند. تابعین از نظر علمی، دینی و اخلاقی در مرتبه بالایی قرار داشتند و بسیاری از آنان شاگرد مستقیم بزرگان صحابه بودند. نقش آن ها در تدوین احادیث، احکام فقهی و تفاسیر قرآنی غیرقابل انکار است و آثارشان تا به امروز مورد استفاده قرار می گیرد.
لغت نامه دهخدا
تصویری از صراد
تصویر صراد
ابر تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراد
تصویر عراد
گیاه ستبر
فرهنگ لغت هوشیار