جدول جو
جدول جو

معنی عصاکش - جستجوی لغت در جدول جو

عصاکش
(قِ فُ)
عصاکشنده. آنکه با گرفتن عصای نابینا او را راهبری کند. (از آنندراج). امیر. (از منتهی الارب) :
زآنکه بینائی که نورش بازغ است
ازعصا و از عصاکش فارغ است.
مولوی.
در عصای حزم و استدلال نیست
بی عصاکش بر سر هر ره مایست.
مولوی.
کوری نمیرود به عصاکش برون ز چشم
خود خوب شو چه در پی خوبان فتاده ای ؟
صائب (از آنندراج).
آن عصاکش که گزیدی در سفر
بازبین کو هست از تو کورتر.
مولوی.
گفته ایشان بی تو ما را نیست نور
بی عصاکش چون بود احوال کور؟
مولوی
لغت نامه دهخدا
عصاکش
تخله کش کسی که کوری را راهنمایی کند
تصویری از عصاکش
تصویر عصاکش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ کَ / کِ)
عمل عصاکش. به دست گرفتن سر چوبدست و عصای کسی را رهنمایی او را. رجوع به عصاکش و عصا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عصا کش
تصویر عصا کش
آنکه با گرفتن عصای نا بینا او را راهبری کند
فرهنگ لغت هوشیار