جدول جو
جدول جو

معنی عصافیری - جستجوی لغت در جدول جو

عصافیری
(عَ)
قسمی از زیتون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عصاری
تصویر عصاری
شغل و عمل عصار، روغن گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصافیر
تصویر عصافیر
عصفورها، پرندگان کوچک تر از کبوتر، گنجشک ها، جمع واژۀ عصفور
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
حروف صفیری، رجوع به صفیره شود
لغت نامه دهخدا
(عُ فُ)
خلیفه بن خیاطبن خلیفۀ شیبانی عصفری بصری، مکنی به ابوعمر و مشهور به شباب. محدث و نسابه و اخباری بود و به سال 240 ه. ق. درگذشت. او را کتاب تاریخی است در ده جزء، و کتاب الطبقات در هشت جزء. (از الاعلام زرکلی از تذکرهالحفاظ و الوفیات). محدثان در جهان اسلام نه تنها در حفظ سنت های نبوی نقش اساسی داشتند، بلکه با تحلیل علمی و آگاهی عمیق از منابع حدیثی، به ایجاد قواعد علمی برای بررسی صحت روایت ها پرداختند. تلاش های محدثان سبب شد تا احادیث معتبر از غیرمعتبر جدا شوند و منابع حدیثی معتبر در قالب کتاب های مشهور همچون ’صحیح مسلم’ و ’صحیح بخاری’ به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(عُ فُ)
نام اسب محمد بن یوسف برادر حجاج است که از نسل حرون بوده است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به صائری شود
لغت نامه دهخدا
(عُصَ)
مصغر عصفور. گنجشک کوچک. گنجشک خرد. (از ناظم الاطباء). رجوع به عصفور و عصیفر شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عصمور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عصمور شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
اسماعیل بن عبدالرحمان، مکنی به ابوعثمان. محدث بودو به سال 465 ه. ق. تولد یافت. حدیث را نزد ابوبکرمحمد بن یحیی بن ابراهیم مزکی و ابوسعد عبدالرحمان بن منصور بن دامش آموخت. (از اللباب فی تهذیب الانساب). علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
منسوب به عصیده. سازی است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
حسین بن محمد بن احمد شاخوری بحرینی. محدث و فقیه قرن دوازدهم هجری. رجوع به حسین عصفوری و الاعلام زرکلی و شهداء الفضیله شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
منسوب به عصفور. رجوع به عصفور شود، گنجشک فروش، شتری است دوکوهان. (منتهی الارب) : جمل عصفوری، شتر دوکوهان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
منسوب به عقاقیر. رجوع به عقاقیر شود، عقاقیرفروش. صیدلانی. دوافروش. عطار. پیله ور. پیلور. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عصفور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). گنجشکان. سبکبالان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به عصفور شود، نقّت (طارت) عصافیر بطنه، گرسنه شد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، طارت عصافیر رأسه، کنایه از بزرگسالی و سالمندی است. (از اقرب الموارد) ، عصافیرالقتب، میخهای پالان شتر. (منتهی الارب) ، عصب ها و پی ها که بر استخوانهای سنسن است. (از اقرب الموارد). رجوع به سنسن شود، عصافیرالمنذر، شتران نیکو و نجیب که پادشاه نعمان بن منذر را بود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : وهب النعمان للنابغه مائه من عصافیره. (اقرب الموارد) ، درختی است مسمی به ’من رأی مثلی’ و مر او را صورتی است مانند عصافیر، و در پارس بسیار میشود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- لسان العصافیر، درخت زبان گنجشک. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العصافیر شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جونپوری. از شعرای هندوستان و از مردم جونپور است. آذر بیگدلی از تقی اوحدی آرد: وی با عدم رجولیت کدخدا شده و از طعنۀ مردم زن و خود را کارد زده کشت و گوید: بزعم فقیر صاحب این مطلع باید شعر بسیار داشته باشد به هر حال این مطلع از او است که بنظر رسیده:
ز عشق زادم و عشقم بکشت زار دریغ
خبر نداد به رستم کسی که سهرابم.
(آتشکدۀ آذر ذیل شعرای هندوستان).
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
ابن مولانا دیلمی یکی از شعرای ایران و از اهالی قزوین است. از اوست:
ز پیام من جوابی نشنیده قاصد اما
دهدم به این تسلی که ندیده ام هنوزش.
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عصفوری
تصویر عصفوری
منسوب به عصفور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصا فیر
تصویر عصا فیر
جمع عصفور، گنجشکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصاری
تصویر عصاری
((عَ صّ))
روغن گیری
فرهنگ فارسی معین