جدول جو
جدول جو

معنی عصاره - جستجوی لغت در جدول جو

عصاره
افشره
تصویری از عصاره
تصویر عصاره
فرهنگ واژه فارسی سره
عصاره
شیره، افشره، چکیدۀ هر چیز فشرده شده، آب میوه یا چیز دیگر که با فشار گرفته می شود، کنایه از خلاصۀ گفتار، نوشتار یا مطلب دیگر، چکیده
تصویری از عصاره
تصویر عصاره
فرهنگ فارسی عمید
عصاره
آنچه بفشردن بیرون آید از آب و روغن و جز آن
تصویری از عصاره
تصویر عصاره
فرهنگ لغت هوشیار
عصاره
((عُ رِ))
شیره، چکیده، فشرده
تصویری از عصاره
تصویر عصاره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دگر چهره گی برانگیختن ریسمانک: ریسمان کوتاهی که به چادر یا تاژ بندند، میخ ریسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصاره
تصویر بصاره
بینایی، بینادلی، گونه ای خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصیره
تصویر عصیره
عصیر، شیره و چکیدۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصاری
تصویر عصاری
شغل و عمل عصار، روغن گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاصره
تصویر عاصره
دستگاه آبگیری، دستگاه روغن گیری، دستگاه فشار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراره
تصویر عراره
بد خویی، سختی، مهتری، ملخ، پسر زای
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه عبری گزاره، ویچارش ویچاردن (تعبیرکردن)، خوابگزاری (تعبیر خواب)، سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشاره
تصویر عشاره
ده یک یکدهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصفره
تصویر عصفره
رنگ زدن با گل کاجیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عساره
تصویر عساره
دشوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عظاره
تصویر عظاره
میزدگی پر نوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاره
تصویر عفاره
فرو مایگی، پلیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصافه
تصویر عصافه
ریزه کاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصابه
تصویر عصابه
نوعی از جامه که بدان سر بندند، جماعتی از اسبان یا مردان
فرهنگ لغت هوشیار
اسپرغم، بوب (فرش شاهانه)، دوده تیره، سر پوش، ناوگان جنگی آباد کردن، آبادانی، لاد (بنا) ساختمان مزد سماختمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقاره
تصویر عقاره
نازایی نازاینده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عواره
تصویر عواره
بد دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عهاره
تصویر عهاره
جهمرزی، بد کاری، دزدیدن
فرهنگ لغت هوشیار
کفه آنچه هنگام خرمن ناکوفته بماند یا گاه بیختن درگربال، کوته بالا: زن گازری جامه شویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصاری
تصویر عصاری
((عَ صّ))
روغن گیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عصابه
تصویر عصابه
((عَ بِ))
عمامه، دستار، گروه مردم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عصابه
تصویر عصابه
پارچه ای که به پیشانی یا دور سر می بستند، عمامه، مندیل، دستار، گروه مردم، جماعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صاره
تصویر صاره
حاجت، تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصار
تصویر عصار
گرد و غبار شدید، حین، هنگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصار
تصویر عصار
روغن گر، کسی که از دانه هایی مانند کرچک، کنجد و امثال آن ها روغن می گیرد، افشره گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاره
تصویر عاره
سپنجی دست به دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصره
تصویر عصره
پناهگاه جای رهایی بوی خوش، گرد خاک، گرد باد
فرهنگ لغت هوشیار
گرد خاک، تیز بد شکم، گند، گاه (وقت) هنگام (حین) افشره هونیشگر روغنگیر شیلنده شیره کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصار
تصویر عصار
((عَ صّ))
کسی که از دانه های روغنی روغن می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عصاره گرفتن
تصویر عصاره گرفتن
هونیدن شپیلیدن افشردن پالاکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصاره کشیدن
تصویر عصاره کشیدن
هونیدن شپیلیدن افشردن پالاکیدن
فرهنگ لغت هوشیار