- عصاره
- افشره
معنی عصاره - جستجوی لغت در جدول جو
- عصاره
- شیره، افشره، چکیدۀ هر چیز فشرده شده، آب میوه یا چیز دیگر که با فشار گرفته می شود، کنایه از خلاصۀ گفتار، نوشتار یا مطلب دیگر، چکیده
- عصاره
- آنچه بفشردن بیرون آید از آب و روغن و جز آن
- عصاره ((عُ رِ))
- شیره، چکیده، فشرده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دگر چهره گی برانگیختن ریسمانک: ریسمان کوتاهی که به چادر یا تاژ بندند، میخ ریسمان
بینایی، بینادلی، گونه ای خوراک
عصیر، شیره و چکیدۀ چیزی
شغل و عمل عصار، روغن گیری
دستگاه آبگیری، دستگاه روغن گیری، دستگاه فشار
بد خویی، سختی، مهتری، ملخ، پسر زای
از ریشه عبری گزاره، ویچارش ویچاردن (تعبیرکردن)، خوابگزاری (تعبیر خواب)، سخن
ده یک یکدهم
رنگ زدن با گل کاجیره
دشوار گردیدن
میزدگی پر نوشی
فرو مایگی، پلیدی
ریزه کاه
نوعی از جامه که بدان سر بندند، جماعتی از اسبان یا مردان
اسپرغم، بوب (فرش شاهانه)، دوده تیره، سر پوش، ناوگان جنگی آباد کردن، آبادانی، لاد (بنا) ساختمان مزد سماختمان
نازایی نازاینده شدن
بد دل
جهمرزی، بد کاری، دزدیدن
کفه آنچه هنگام خرمن ناکوفته بماند یا گاه بیختن درگربال، کوته بالا: زن گازری جامه شویی
پارچه ای که به پیشانی یا دور سر می بستند، عمامه، مندیل، دستار، گروه مردم، جماعت
حاجت، تشنگی
گرد و غبار شدید، حین، هنگام
روغن گر، کسی که از دانه هایی مانند کرچک، کنجد و امثال آن ها روغن می گیرد، افشره گر
سپنجی دست به دست
پناهگاه جای رهایی بوی خوش، گرد خاک، گرد باد
گرد خاک، تیز بد شکم، گند، گاه (وقت) هنگام (حین) افشره هونیشگر روغنگیر شیلنده شیره کش
هونیدن شپیلیدن افشردن پالاکیدن
هونیدن شپیلیدن افشردن پالاکیدن