جدول جو
جدول جو

معنی عشیانات - جستجوی لغت در جدول جو

عشیانات
(عُ شَیْ یا)
جمع واژۀ عشیّان که مصغر عشی ّ است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عشی ّ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِرْ)
جمع واژۀ شریان. (ناظم الاطباء). رجوع به شریان شود
لغت نامه دهخدا
(عَشْ)
طعام شبانگاهی خورنده. (منتهی الارب). آنکه عشاء و شام خورده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ شَیْ یا)
مصغر عشی ّ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شام کوتاه. (ناظم الاطباء). رجوع به عشی ّ شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عانه، رجوع به عانه شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ دیانه، (اقرب الموارد)، رجوع به دیانه و دیانت شود
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ)
جمع واژۀ عشیشان. (منتهی الارب). ج ، عشیشیه. (ناظم الاطباء). رجوع به عشیشان و عشیشیه شود
لغت نامه دهخدا
جج شافه، (ا زیادداشت مؤلف)، ج شیاف، (یادداشت مؤلف)، رجوع به شافه و شیاف شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عدانه. (ناظم الاطباء). رجوع به عدانه شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عیار، (اقرب الموارد)، رجوع به عیار شود، جج عیر، (منتهی الارب)، رجوع به عیر شود
لغت نامه دهخدا
(نِ زَ دَ)
به عیان. بطور آشکار. آشکارا. به وضوح. بعین
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ لِ)
ناحیه ای است از ولایت شبانکارۀ فارس مشتمل بر قراء متعدد (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَیْ یا)
جمع واژۀ مسیّان. رجوع به مسیان شود
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ)
ج شعشعانه. (ناظم الاطباء). رجوع به شعشعانه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شعبان. (اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). رجوع به شعبان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عطشانه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عطشانه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
موضعی است. (منتهی الارب). نام وادیی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَشْ)
جمع واژۀ شی ٔ. (منتهی الارب) (المنجد). جمع واژۀ شی ٔ. چیزها. (آنندراج). رجوع به شی ٔ و اشیا و اشیاء شود
لغت نامه دهخدا
(اَسْ)
جمع واژۀ اسیانه
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
جمع واژۀ الیانه. (اقرب الموارد). رجوع به الیانه و الیان شود
لغت نامه دهخدا
(عَمْ)
جمع واژۀ عمیاء. رجوع به عمیاء شود
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ شیا)
جمع واژۀ عشیشیه است که تصغیر عشیّه باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به عشیه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
آبادیها. جمع واژۀ عمران، بمعنی آبادی. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
انجمنهای بیستائی. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح امروزین عرب زبانان، دهۀ بیست
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ)
جمع واژۀ عشراء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عشراء شود
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ شیا)
جمع واژۀ عشیشیان، که مصغر عشی ّ است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عشی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(عَ شی یا)
جمع واژۀ عشی ّ. (منتهی الارب). ج، عشیّه. (اقرب الموارد). رجوع به عشی ّ و عشیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عیارات
تصویر عیارات
جمع عیار، خران گور خران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیالات
تصویر عیالات
رمن، یالان، جمع عیال، جمع الجمع عیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیانات
تصویر دیانات
دینداری کردن، دینداری، آیین خدا پرستی جمع دیانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریانات
تصویر جریانات
وقایع روزمره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیانا
تصویر عیانا
بطور آشکار، به عین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هذیانات
تصویر هذیانات
جمع هذیان، ژاژها یان ها یاوه ها جمع هذیان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عنوان، برنام ها سر نامه ها نشانی ها آغاز دفتر و کتاب دیباچه، آغازنامه سرنامه، آنچه در آغاز نامه یا در پشت پاکت نویسند، نشانی آدرس، جمع عناوین عنوانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمرانات
تصویر عمرانات
جمع عمران، آبادی ها
فرهنگ لغت هوشیار