جدول جو
جدول جو

معنی عشوی - جستجوی لغت در جدول جو

عشوی
(عَ شَ وی ی)
منسوب به عشیّه. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به عشیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عشوه
تصویر عشوه
ناز و کرشمه، نیرنگ، فریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدوی
تصویر عدوی
فساد، تباهی، انتقال مرض، سرایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حشوی
تصویر حشوی
کسی که در گفتارش حشو بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشوه
تصویر عشوه
ظلمت، تاریکی، یک چهارم اول شب، شام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشوا
تصویر عشوا
شبکور، ویژگی آنکه در شب جایی را نبیند، در علم زیست شناسی جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب پره، شب یازه، شبکور، مرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشور
تصویر عشور
عشرها، یک دهم ها، ده یک چیزی، جمع واژۀ عشر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علوی
تصویر علوی
از نسل یا اولاد علی بن ابی طالب (ع)، سیّد، شیعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علوی
تصویر علوی
مربوط به عالم بالا، بالایی، آسمانی مثلاً کواکب علوی
فرهنگ فارسی عمید
(عَ وی یَ)
جای تاریک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ وی ی)
منسوب به عم ّ. رجوع به عم ّ شود. ج، عمویون. (از ناظم الاطباء) ، منسوب به عمی و عم یعنی کوری. (از منتهی الارب). رجوع به عم شود
لغت نامه دهخدا
سگ یا گرگ با بانگ، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ شُ)
مادرزن. (از غیاث اللغات) ، مادرشوهر. (از غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(حَشْ)
منسوب به حشو، بیهوده گوی. یاوه سرای، معائی، تشریح حشوی. آن قسمت از دانش تشریح که متعلق است به احشاء، حشوی یا منجم حشوی، منجمی که از تأثیر کواکب در زمین و در شقاوت و سعادت مردمان بحث کند. احکامی. منجم احکامی
لغت نامه دهخدا
(اَشْ وا)
نعت تفضیلی از شوی:
و ما دول الایام نعمی و ابؤساً
بأجرح فی الاقوام منه و لا اشوی.
بحتری.
و رجوع به اجرح شود
لغت نامه دهخدا
فلاتی است در شمام، و گویند آن آبی است ازآن بنی ابی بکر بن کلاب. و نیز آن را کوهی در دیار ربیعه بن عبدالله بن کلاب وکوهی در دیار خثعم دانسته اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ وی ی)
منسوب به اعشی ̍، یعنی شبکوری. (ناظم الاطباء). منسوب به اعشی، شب کور، آن که شب و روز کم بیند. (منتهی الارب). و رجوع به این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
مونث اعشی شب کور، ضعیف چشم، ماده شتری که جلو خود را نبیند و دست بر هر چیزی گذارد، نوعی خرما
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عشر، ده یک ها، دهم محرم عدد ده، هر ده آیه از قرآن مجید. توضیح رسم قاریان قدیم بوده که شاگردان خود را هر روز ده آیه سبق می داده اند ده آیت. یا عشر زرین. در حاشیه قرآنهای قدیم به خط زرین بر سر هر ده آیت عشر می نوشتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشوی
تصویر حشوی
فرو مایه فرومایه دون: منجم حشوی (منجم بازاری و بی علم)
فرهنگ لغت هوشیار
واگیری، تباهی، یاریگری، تجاوز، سرایت (بیماری) تجاوز، سرایت (بیماری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشوه
تصویر عشوه
کار نا پیدا نمودن و کردن، غیر آشکار، ناز و کرشمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشوف
تصویر عشوف
درخت خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشقی
تصویر عشقی
کسی که بمیل و هوی و هوس خود کار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوی
تصویر علوی
بالا، بالاتر، سماوی، بلندی منسوب به حضرت علی (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشوی
تصویر مشوی
بریان کباب پز ابراز بریانی بریان شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضوی
تصویر عضوی
هندامیک اندامی، نهادی (آلی) منسوب به عضو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشبی
تصویر عشبی
چرامینی (چرامین علف)
فرهنگ لغت هوشیار
ساوی زمین ساوی ده یکی زمین ده یکی ده دهی منسوب به عشر. یا زمین عشری. زمینی بود که عشر می پرداخت مقابل زمین خراجی که خراج می پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدوی
تصویر عدوی
((عَ وا))
سرایت بیماری و تجاوز آن، بیماری واگیردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عدوی
تصویر عدوی
((عُ دْ وا))
فساد، تباهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشوا
تصویر عشوا
((عَ))
شب کور، ماده شتری که جلوی خود را نبیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علوی
تصویر علوی
((عُ یا عِ لْ یّ))
بالایی، از عالم بالا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علوی
تصویر علوی
((عَ لَ))
منسوب به امام علی (ع)، کسانی که از اولاد امام علی (ع) باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشوه
تصویر عشوه
((عِ وِ))
کار پوشیده و پنهان، ناز، کرشمه
فرهنگ فارسی معین