جدول جو
جدول جو

معنی عشنط - جستجوی لغت در جدول جو

عشنط
(عَ شَنْ نَ)
نیک دراز، یا مرد پرگوشت نازک و نیکو اندام زیرک. ج، عشنطون. عشانط. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
با شوی درآویختن زن و خصومت نمودن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ شَ / عَ نَشْ شَ)
مرد درازبالا. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). طویل. (از اقرب الموارد) : امراءه عنشط، زن درازبالا و طویل. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، بدخوی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، عناشطه (اقرب الموارد) ، عناشط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ نِ)
جمع واژۀ عشنّط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عشنط شود
لغت نامه دهخدا
(عَ شَنْ نَ)
درازقد سبک و کم گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عشانق. ج، عشانقه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ شَنْ نَ)
ترشروی زشتخوی. (منتهی الارب). آنکه چهره اش گرفته باشد و بدمنظره باشد از مردان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ شَنْ نَ)
بریانی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شواء. (اقرب الموارد). بریانی که دو بار در تنور نهند تا پزد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
درازی گردن و خوبی آن. یا درازی هرچه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ فَ)
سخت کشیدن. (از منتهی الارب). کشیدن چیزی را در حال جدا کردن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ نُ)
گوشتهای پختۀ نضج یافته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
به خواست خود گفتن و تخمین نمودن. (از منتهی الارب). با رأی و نظر خود گفتن و تخمین زدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عشن
تصویر عشن
انگاردن (تخمین زدن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنط
تصویر عنط
زیبا گردنی زیبایی گردن
فرهنگ لغت هوشیار