جدول جو
جدول جو

معنی عشزان - جستجوی لغت در جدول جو

عشزان
(خَ دَ لَ)
به رفتار بریده پا رفتن. (از منتهی الارب). راه رفتن بسان شخص بریده پای. (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی) ، بر چوب دستی تکیه نمودن. (از منتهی الارب) : عشز علی عصاه، بر عصای خود تکیه کرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ زِ)
جمع واژۀ عشوزن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عشوزن شود
لغت نامه دهخدا
(عَ تَ)
شهری است در یمن از سرزمین صعده، که ابراهیم بن محمد بن حدوبه صنعانی از آنجا بوده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَمْ بَ لَ)
ناتوان گردیدن، ترک کردن چیزی را که کردن آن واجب شود، کاهلی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عُشْ)
نوعی از تمر است، یا خرمابنی. (منتهی الارب). خرما، و گویند نخلی است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ شَیْ یا)
مصغر عشی ّ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شام کوتاه. (ناظم الاطباء). رجوع به عشی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(عَشْ)
طعام شبانگاهی خورنده. (منتهی الارب). آنکه عشاء و شام خورده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ سَ)
علز است در همه معانی. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَزْ زا)
از قلاع ریمه است در یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
آنچه افتاده باشد از خرما بی قیمت و رایگان. (منتهی الارب). افتاده های خرما، و آن خرماهایی است که پس از درویدن، از شاخه های ضخیم آن چیده میشود. (از اقرب الموارد). عشانه. و رجوع به عشانه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ شَزْ زَ)
دشوار و پیچیده از هر چیزی، درشت خلقت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عجزان
تصویر عجزان
ناتوانی، تنبلی، سوتاکی (بی مبالاتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشوان
تصویر عشوان
خرما، خرمابن
فرهنگ لغت هوشیار