جدول جو
جدول جو

معنی عشرتستان - جستجوی لغت در جدول جو

عشرتستان
(عِ رَ تِ)
عشرتخانه. عشرت گاه. محل عیش و عشرت:
ز هند دیدۀ بد دور عشرتستان است.
طالب کلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ شَ رِ)
جای انبوه از گیاه عشر. (ناظم الاطباء). رجوع به عشر شود
لغت نامه دهخدا
(خِ تِ)
دهی است از دهستان فریم بخش دودانگه شهرستان ساری واقع در 6 هزارگزی جنوبی کهنه دره، این ناحیه در دشت قرار دارد، با آب و هوای معتدل و مرطوب آب آن از رود خانه اشک و محصول برنج و غلات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو می باشد. در اراضی این ده آجر سوفال زیادی پیدا میشود که ثابت می کند در قدیم آبادی معظمی بدانجا بوده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). و رجوع به مازندران و استراباد رابینو ترجمه فارسی ص 167 شود
لغت نامه دهخدا
(رُ تِ)
مأخوذ از فارسی، نام درختی است که چوب آن سخت است و از آن ابزار موسیقی میسازند. در فارسی غوش به ضم غین است. رجوع به دزی ج 2 ص 231 و غوش به ضم اول شود
لغت نامه دهخدا
(عَ شِ)
جایی که در آن عرش ها باشد:
از قدر تو کرده زایرانت
عرشستانها بر آستانت.
درویش واله هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
نام یکی از دهستانهای حومه شهرستان گلپایگان است. این دهستان در جنوب خاوری شهرستان گلپایگان واقع شده است و حدود آن به شرح زیر است: ازشمال به جلگه. از جنوب به خاک اصفهان از خاور به قم از باختر به خونسار. موقعیت طبیعی آن، واقع در جلگه است. هوای آن گرم و سالم است. این دهستان از 8 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 6494 تن است. قراء مهم آن عبارتند از رحمت آباد. خم و پیچ، ورزنه، درتجره. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ تِ)
ناحیۀ وسیعی است از گرمسیرات فارس میانۀ جنوب و مغرب شیراز. درازی آن از قریۀ گلراول ناحیۀ گناوه تا قریۀ منقل آخر ناحیۀخورموج سی و هفت فرسنگ، پهنای آن از قریۀ رود فاریاب کوه کیسه کان ناحیۀ برازجان تا قریۀ شیف ناحیۀ مضافات بوشهر هجده فرسنگ است. هوای دشتستان از ماه نوروز تا آخر میزان گرم است و در پنج ماه دیگر در کمال اعتدال است. کشت آن گندم و جو و عدس دیمی است. اگراز ماه قوس تا ماه حوت در هر ماه یک بار باران بیاید هر یک من تخم گندم و جو پنجاه من بلکه بیشتر گردد. دشتستان را چندین ناحیه است که هر یک را کلانتر و ضابطی علی حده است و هیچیک در اطاعت دیگری نباشد. و هر ناحیه جز بزرگ و بزرگ زادگان خود را به بزرگی نخواهندو غریب را بر خود نگمارند و همه بزرگان نواحی دشتستان در اطاعت حاکم بندر بوشهر باشند و سالهاست که بندر بوشهر قصبه و حاکم نشین نواحی دشتستان گشته است. (از فارسنامۀ ناصری). ناحیه ای است از حکومت بنادر در جنوب غربی فارس بین دشتی و کوه کیلویه واقع شده. اهالی آن سابقاً چادرنشین بوده اند و هنوز اخلاق بادیه نشینی خود را دارند و به شجاعت مشهورند. جمعیت آن 62000تن و دارای دوازده بلوک است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). سواحل خلیج فارس را از بندر دیلم تا بندر بوشهر شامل بخشهای دیلم، گناوه و قسمت شمال باختری برازجان دشتستان گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَ / تِ)
محل دشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ رِ)
جایی که در آن شرارۀ آتش فراوان باشد. (ناظم الاطباء) :
روزن غمکدۀ خود نگرفتم شب هجر
چرخ از شعلۀ آهم شررستان گشته ست.
ظهوری
لغت نامه دهخدا
(شَ قِ)
آسیا و ممالکی که در طرف مشرق واقع شده اند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرتستان
تصویر پرتستان
پیرو مذهب پرتستان معتقد بروش مذهبی پرتستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربستان
تصویر عربستان
دشت تازیکان تازیکستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربستان
تصویر عربستان
آرابسک
فرهنگ واژه فارسی سره