جدول جو
جدول جو

معنی عشرتخانه - جستجوی لغت در جدول جو

عشرتخانه
(عِ رَ نَ / نِ)
محل شادی و خوشگذرانی. عشرت گاه. (فرهنگ فارسی معین) : نوای نشاط و خرمی به عشرت خانه ناهید رسانید. (حبیب السیر چ تهران ج 3 ص 155). در بعضی از منزهات بستانها و عشرتخانه ها به عیش و نشاط و طرب مشغول بود. (تاریخ قم ص 145)
لغت نامه دهخدا
عشرتخانه
محل خوشگذرانی، عشرتگاه
تصویری از عشرتخانه
تصویر عشرتخانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عشرت خانه
تصویر عشرت خانه
محل عیش و عشرت، جای خوش گذرانی
فرهنگ فارسی عمید
(شَ رَ نَ / نِ)
نام یکی از دهستانهای پنجگانه شبستر، در جنوب باختری بخش واقع و از شمال به میشوداغ (میشاب) از جنوب به بخش دهخوارقان و از خاور به دهستان خامنه و از باختر به شهرستان شاهپور محدود است. قراء دهستان قسمتی در ساحل دریاچۀ ارومیه و 6 آبادی آن در جزیره شاهی است و خط آهن و شوسۀ تبریز و جلفا از این دهستان عبور می کند. از 19 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و در حدود 12610 تن جمعیت دارد و دیه های مهم آن: کافی الملک، هریس، تیل، مشنق، کوزه کنان، کشک، گمیچی می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ نَ / نِ)
شترخان. خانه شتر. اصطبل. طویلۀ شتران:
ز سیم و زر و قندز و لعل و در
شتر با شترخانه ها گشت پر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(عِ رَ)
عشرتگه. محل شادی و خوشگذرانی. (ناظم الاطباء) :
از گلستان تا به عشرتگاه مستان میکشد
ذوق رنگ آمیزی گلهای رسوائی مرا.
میرزا رضی دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ / عُو رَ نَ / نِ)
منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن. زنانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ نَ / نِ)
تشتخانه. طشتخاناه:
آنجاکه طشت خانه قدرت کنند باز
تن دردهد وطای ملایک به مفرشی.
اثیر اخسیکتی.
و خوارزم درآن روزگار در عداد وظیفۀ طشتخانه بود. (جهانگشای جوینی). و رجوع به تشتخانه و طشتخاناه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ / نِ)
جامۀ خواب را گویند، از توشک و لحاف و نهالی و مانند آن. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). در فرهنگ بمعنی لحاف و نهالی و غیره.... (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) ، توشک خانه را هم گفته اند. (برهان). خانه ای که رختخواب در آن نهند. (ناظم الاطباء). در فرهنگ جهانگیری... بمعنی توشکخانه گفته و شعر اخسیکتی را شاهد آورده... (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). لیکن در این بیت معنی اول (آفتابچی خانه، خانه ای که آفتابه و لگن در آن گذارند) مناسبتر است و مبالغه اش بیشتر است. (فرهنگ رشیدی) :
آنجا که تشت خانه مدحت کنند باز
تن دردهد وطای ملایک به مفرشی.
اخسیکتی (از فرهنگ جهانگیری).
، خانه ای رانیز گویند که تشت و آفتابه در آن گذارند و آن را آفتابچی خانه نیز میگویند. (برهان). آفتابچی خانه. (فرهنگ رشیدی). آفتابچی خانه یعنی خانه ای که آفتابه لگن درآن گذارند. (ناظم الاطباء). خانه ای که آفتابه و لگن در آن گذارند. (انجمن آرا) (آنندراج) :
شاید که تشت دار سرایش شود خضر
زیرا که تشت خانه او چرخ اخضر است.
شرف شفروه (از فرهنگ رشیدی).
، گاهی از روی تعظیم بر ادبخانه هم اطلاق کنند که عربان مبرز گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). و از روی ادب و کنایه آبخانه را نیز گویند. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). متوضی ̍. (انجمن آرا) (آنندراج). مبال:
در جمع هرزه گویان ار گفت بد چه عیب
شرمندگی ندارد در تشتخانه تیز.
امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی).
و رجوع به طشتخانه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ / نِ)
بتخانه. بدّ:
گفتگوی گشت صورتخانه هرکه بازداشت
صورت چین چشم بر در گوش بر دیوار داشت.
خواجه آصفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ نَ / نِ)
اطاقی که در آن شربت و امثال آن است. (فرهنگ نظام). جای نگهداری شربتها: شغل صاحب جمع مزبور (شغل صاحب جمع شربتخانه) آن است که اجناس که متعلق به شربتخانه است که تحویل او شود... (تذکرهالملوک چ 2 ص 33). مشرف شربتخانه سی و پنج تومان مواجب داشته. (تذکرهالملوک چ 2 ص 63). صاحب جمع شربت خانه غانات مبلغ ده تومان مواجب... (تذکرهالملوک چ 2 ص 70)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ نَ / نِ)
کنایه از انگشتدان. (از برهان). کنایه از منقل. (آنندراج) ، کنایه از سوزن دان. (برهان). کنایه از کیسه ای که در آن سوزن و امثال آن نگه دارند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ نَ)
حسرتکده. حسرت زار. آرمان خانه، کنایت از دنیای فانی:
نقد حسرت خانه هستی صدایی بیش نیست
ای عدم نامی بدست آورده ای موجود باش.
بیدل (از آنندراج).
هوسناکانه گاهی بزمی از پروانه میسازد
برایش عشق از فانوس حسرت خانه میسازد.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
اطاقی که تشت وآفتابه درآن گذارند، اطاق خواب، جامه خواب از توشک و لحاف و نهالی و مانندآن، مبرز مستراح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقربخانه
تصویر عقربخانه
کژ دمخانه، کیسه سوزن نخ
فرهنگ لغت هوشیار
نوشیخانه، گنجه داروها (مخزن اذدویه) محل شربت مخزن نوشیدنی ها (در دیوان دولتی)، مخزن ادویه تبنگوی داروها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشرت خانه
تصویر عشرت خانه
رامشکده نوشکده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشتخانه
تصویر تشتخانه
((تَ نَ یا نِ))
اطاقی که تشت و آفتابه در آن گذارند، اطاق خواب، جامه خواب از توشک و لحاف و نهالی و مانند آن، مبرز، مستراح
فرهنگ فارسی معین
نگارخانه، نگارستان
فرهنگ واژه مترادف متضاد