- عشراوان (عُ شَ)
مثنای عشراء. (منتهی الارب). رجوع به عشراء شود
معنی عشراوان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دیواری قابل جابجا شدن که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیلۀ آن قسمتی از یک فضا را از قسمت دیگر جدا می کنند
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 28 هزارگزی خاوری اهر و 1500 گزی شوسۀ اهر به خیاو، کوهستانی و معتدل است، سکنۀ آن 120 تن است، آب آن از دو رشته چشمه تأمین می شود، محصول آن غلات و حبوب و سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
(اَ)
لغت نامه دهخدا
خوانندۀ شعر. انشادکننده شعر. که شعر بخواند. (از یادداشت مؤلف) :
بلبل چو سبزه دید همه گشته مشکبوی
گاهی سرودگوی شد و گاه شعرخوان.
خاقانی.
سروقد و ماهروی لاله رخ و مشکبوی
چنگزن و باده نوش رقص کن و شعرخوان.
خاقانی.
آن شاهد شهدلفظ زیبا
آن شاعر شعرخوانم این است.
نظامی
بلبل چو سبزه دید همه گشته مشکبوی
گاهی سرودگوی شد و گاه شعرخوان.
خاقانی.
سروقد و ماهروی لاله رخ و مشکبوی
چنگزن و باده نوش رقص کن و شعرخوان.
خاقانی.
آن شاهد شهدلفظ زیبا
آن شاعر شعرخوانم این است.
نظامی
عشرخواننده. طفل نوآموز قرآن خوان، چرا که طفل را اول ده آیت بطریق تبرک سبق دهند. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
وز چوب زدن رباب فریاد
چون کودک عشرخوان برآورد.
خاقانی.
از شجر من شعرا میوه چین
وز صحف من فضلا عشرخوان.
خاقانی.
زآن پس که چار صحف قناعت بخوانده ای
خود را ز لوح بوالطمعی عشرخوان مخواه.
خاقانی.
، قاری قرآن، که قرأت کننده و حافظ کلام اﷲباشد. (برهان قاطع). قاری کلام اﷲ شریف، شخصی که بر گور مرده قرآن خواند. (آنندراج) (غیاث اللغات) ، مردم معزول شده. (برهان قاطع). معزول. (آنندراج) (غیاث اللغات). معزول از شغل و عمل. (ناظم الاطباء)
وز چوب زدن رباب فریاد
چون کودک عشرخوان برآورد.
خاقانی.
از شجر من شعرا میوه چین
وز صحف من فضلا عشرخوان.
خاقانی.
زآن پس که چار صحف قناعت بخوانده ای
خود را ز لوح بوالطمعی عشرخوان مخواه.
خاقانی.
، قاری قرآن، که قرأت کننده و حافظ کلام اﷲباشد. (برهان قاطع). قاری کلام اﷲ شریف، شخصی که بر گور مرده قرآن خواند. (آنندراج) (غیاث اللغات) ، مردم معزول شده. (برهان قاطع). معزول. (آنندراج) (غیاث اللغات). معزول از شغل و عمل. (ناظم الاطباء)
(عَ وی یَ)
لغت نامه دهخدا
نوعی نسبت است به ’عشره’، وآن از سکه های نقره ای رایج در شرق اردن بوده است (ازسال 1800 تا 1925 میلادی) ، و آن را انواعی بوده است. ج، عشاری ّ. رجوع به النقود العربیه ص 94 و 180 شود
(زَ)
لغت نامه دهخدا
سورۀ بقره و آل عمران. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به صیغۀ تثنیه، سورۀ بقره و آل عمران. (ناظم الاطباء). رجوع به زهرا و زهراء شود
تجیرگونه ای که در اطاقها برابر تخت خواب نهند تا روشنائی کم کند
سراپرده که در قدیم پیش در خانه و ایوان پادشاهان و امیران میکشیدند، خیمه چادر، پرده بزرگ مانند پامیانه، سایبان، فرش منقش بساط گرانمایه، زیر کنگره های عمارت و سردر خانه، لحنی از الحان باربدی، سدی که بر رود و نهر بندند: شادروان شوشتر، فواره (باین معنی در عربی و ترکی مستعمل است)، اصل بنیاد اساس
تجیر، دیوار مانندی که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیله آن قسمتی از اتاق، مغازه و... را از قسمت دیگر جدا می کنند
Lavish, Abounding, Abundant, Bountiful, Abundantly, Copious, Plentiful, Profuse, Superabundant
abondant, abondamment, copieux, somptueux, profus, superabondant
abundante, abundantemente, copioso, luxuoso, profuso, superabundante
рясний , рясно , багатий , багатий , пишний , обильний , надмірний
abundante, abundantemente, copioso, lujoso, profuso, superabundante
abbondante, abbondantemente, copioso, sontuoso, profuso, superabbondante