جدول جو
جدول جو

معنی عشأان - جستجوی لغت در جدول جو

عشأان
(عِ)
تثنیۀ عشاء (در حال رفع). رجوع به عشاء شود، پاس اول و دوم شب. (ناظم الاطباء). مغرب و عتمه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شایان
تصویر شایان
(پسرانه)
سزاوار، سزاوار، شایسته، ممکن، مقدور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عشیران
تصویر عشیران
از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
(عِ)
مجمر عشق. جایگاه عشق. کنایه از معشوق:
شهری به فتنه شد که فلانی ازآن ماست
ما عشقباز صادق و او عشقدان ماست.
خاقانی.
یک شب به دو آفتاب بگذار
یک دل به دو عشقدان برافروز.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(عِ)
تثنیۀ عقال. رجوع به عقال شود، زکات و صدقۀ دو سال: علی بنی فلان عقالان، بر آنها صدقۀ دو سال است. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عقال شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
تثنیۀ عقاب، در حال رفع. عقابین. رجوع به عقابین شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
تثنیۀ عراق (در حالت رفع). بصره و کوفه. (معجم البلدان) (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَشْ نِ)
تثنیۀ عشواء: امرأتان عشواوان، دو زن شبکور. (از ناظم الاطباء). رجوع به عشواء شود
لغت نامه دهخدا
(عُشْ وَ)
دهی از دهستان خاروطوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود. سکنۀ آن 160 تن. آب آن از قنات کم آب. محصول آن مختصری غلات و پنبه و تنباکو و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عَ / عُ لَ / لَ)
دروازۀ عطاران، یکی از هفت دروازۀ شهر بخارا بود. و چون قتیبه بن مسلم بدانجا راه یافت، از دروازۀ عطاران تا دروازۀ نون را به قبایل ربیعه و مضر و باقی مردم یمن داد. رجوع به شرح آثار و احوال رودکی، سعید نفیسی ص 82، 84 و 286 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مثنای عطاء. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به عطاء شود
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ)
مثنای عشراء. (منتهی الارب). رجوع به عشراء شود
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ)
مصغر عشی ّ. (منتهی الارب). شام کوتاه. (ناظم الاطباء). و رجوع به عشی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نام شعبه ای از بوسلیک، که یکی از پرده های موسیقی است. (از غیاث اللغات) ، شعبه پنجم از شعب بیست وچهارگانه موسیقی که قدما آن را جزو ’حسینی’ میدانستند، ولی حسینی امروزه از قطعات ’نوا’ است. (فرهنگ فارسی معین از مجمعالادوار). عشیرا. عشرا. و رجوع به عشیرا شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
مثنای رداء و هما ردأان باثبات الهمزه مثل الاصلیه و هو اجود، و رداوان بقلبها واواً مثل التأنیث. (منتهی الارب). رجوع به رداء شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
علباوان. تثنیۀ علباء. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دو پی گردن
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ)
از ’ش ء و’، با کسی پیشی گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نبرد کردن با کسی در دویدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
دو صفحۀ گردن. (قطرالمحیط) (اقرب الموارد) ، طوق سیاه هر دو صفحۀ گردن کبوتر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دو پر کلان در طرف دنب عقاب. (منتهی الارب). دو پری که در سمت دم عقاب است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَءْ)
دو رگی که از سر بجانب چشمها می آید و از آن سر شکل فرود آید. (از بحر الجواهر) (از منتهی الارب). رجوع به شأن در این معنی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مثنای عطاء. عطاوان. رجوع به عطاء شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
موضعی در قول ذی الرمه:
اعن ترسمت من خرقاء منزله
ماءالصبابات من عینیک مسجوم
کأنها بعد احوال مضین لها
بالاشأمین یمان فیه تسهیم.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
در حال آشامیدن
لغت نامه دهخدا
(عِ ءَ)
تثنیۀ عشاء (در حال نصب و جر). عشاء اول و عشاء آخر. شام و خفتن. نماز مغرب و عشاء. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به عشاء شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
نام دو کوهی است از اراضی مدینه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دهی است از دهستان گوران شهرستان شاه آباد واقع در 12هزارگزی خاور گهواره و 2هزارگزی قلۀ امیرخان. ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر و 160 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصولاتش غلات، حبوب، توتون، صیفی، لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. در دو محل بفاصله دوهزارگز واقع به عاشقان سید کاکا و عاشقان علی مشهور است ساکنان آن از تیرۀگهواره ای هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
تثنیۀ عناق. (منتهی الارب). رجوع به عناق شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
قریه ای است از قرای قنسرین، از کورۀ ارتیق، از عواصم. و آن نامی است اعجمی و ریشه عربی ندارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ)
در حال فشاندن:
رخ باغ بد ز ابر شسته به نم
فشانان ز گل شاخ بر سر درم.
اسدی.
- آستین فشانان، بی اعتنا:
شکرفروش مصری حال مگس چه داند؟
این دست شوق بر سر وآن آستین فشانان.
سعدی.
رجوع به ترکیب های کلمه آستین شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
تثنیۀ عنان. دو رگ پشت. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به عنان شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بصیغۀ تثنیه، یقول هما سوأان، هر دو مانند هم اند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دو جهان تثنیه نشات (نشاه) در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) دنیا و آخرت
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه پارسی است ودرست آن: اژیران اژیر هوشمند و زیرک شعبه پنجم از شعب بیست و چهار گانه موسیقی که قدما آن را جزو حسینی می دانستند ولی حسین امروزه از قطعات نوا است شعبه ای از بوسلیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبادان
تصویر عبادان
آبادان شهری است در خوزستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشامان
تصویر آشامان
درحال آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار