جدول جو
جدول جو

معنی عسکبه - جستجوی لغت در جدول جو

عسکبه
(عِ کِ بَ)
خوشۀ خرد انگور به خوشۀ بزرگ پیوسته، و گویند که در آن ده حبه است. (از منتهی الارب). عسقبه است و گویند ده حبه در آن است. (از اقرب الموارد). و رجوع به عسقبه شود
لغت نامه دهخدا
عسکبه
چلازه خوشه کوچک در خوشه بزرگ انگور
تصویری از عسکبه
تصویر عسکبه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ کُبْ بَ)
اسکفّه. آستانه: اسکبهالباب، ستانۀ در. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ بَ)
مؤنث عنکب. (منتهی الارب). رجوع به عنکب شود. مادۀ عنکبوت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ قِ بَ)
خوشۀ خرد انگور منفرد پیوسته در بن خوشۀ کلان. (منتهی الارب). خوشۀ کوچک چسبیده به ریشه خوشه و عنقود. (از اقرب الموارد). ج، عسقب، عساقب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَذْءْ)
بی اشک گردیدن و بسته و سخت شدن چشم وقت گریه. (منتهی الارب). جامد گشتن و خشک شدن چشم هنگام گریستن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ بَ)
سبوسۀ سر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
پارچۀ گرد بریده برای سریر مانند شبکه، پوست تنک که بر روی جنین باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عسکره
تصویر عسکره
سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسقبه
تصویر عسقبه
چلازه خوشه کوچک در خوشه بزرگ انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنکبه
تصویر عنکبه
مونث عنکبوت تنند ماده
فرهنگ لغت هوشیار
سبوسه سر شوره سر زه نیام، توره سر آشی که از سرکه و گوشت و بلغور و میوه خشک پزند و آن چنانست که گندم را بلغور کنند و در سرکه بخیسانند و خشک کنند و هر وقت که خواهند صرف نمایند سرکه با آش سرکه
فرهنگ لغت هوشیار