جدول جو
جدول جو

معنی عسجمه - جستجوی لغت در جدول جو

عسجمه(خَ)
سبک گشتن و شتاب کردن. (از اقرب الموارد). سبکی و شتابی. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ جَ رَ)
بدی و پلیدی. (منتهی الارب). خبث. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ عَ)
نیک نگریستن. (از منتهی الارب). سخت و شدید نگاه کردن. (از اقرب الموارد) ، درسیر و سفر بودن شتر. (از منتهی الارب) : عسجر الابل، شتران به سیر و حرکت خود ادامه دادند. (از اقرب الموارد) ، نمک زدن گوشت را. (از منتهی الارب) : عسجر اللحم، گوشت را نمک زد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَسْ سا مَ)
شعبه ای از قبیلۀ بنی رکب، منشعب از بنی اشعر. (تاریخ قم ص 283)
لغت نامه دهخدا
(عَسْ سا مَ)
ابن عمرو بن علقمۀ معافری، مکنی به ابوداجن. از امرای مصر بود و چند بار شرطۀ آنجا را بعهده گرفت. و موسی بن مصعب او را به نیابت خود امیر آنجا کرد و چون بسال 168 ه. ق. مصعب بقتل رسید مهدی عباسی او را امارت مصر بداد. عسامه بسال 176 در مصر درگذشت. (از الاعلام زرکلی از النجوم الزاهره، و الولاه و القضاه)
لغت نامه دهخدا
(عَ نی یَ)
دهی است کوچک از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، واقع در 58 هزارگزی شمال خاوری شادگان کنار راه اتومبیل رو اهواز به شادگان. 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
یک خوردنی، هرچه باشد. (منتهی الارب). أکله. (اقرب الموارد) : ماذاق الا عسمه، نچشید مگر یک خوردنی را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، پارۀ نان خشک. (منتهی الارب). ج، عسم، و عسوم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ مَ)
ریزۀ نان خشک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ مَ / عَ مَ)
خرمابن که از هسته روید، سنگ سخت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). سنگ سخت کلان که ناقه را به وی تشبیه دهند. (منتهی الارب). ج، عجمات
لغت نامه دهخدا
تصویری از عاجمه
تصویر عاجمه
دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسجره
تصویر عسجره
پلیدی، نگریستن، نمک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
کویک خرمابن که از هسته خرما روید، هسته، شتر سنگ مهسنگ کند زبانی، پرخید گی (ابهام) لکنت زبان کند زبانی، عدم فصاحت، ابهام. یک هسته خرما، یک تکسک انگور، خرما بن که از هسته روید جمع عجمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسمه
تصویر عسمه
خشکنانه، خوردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجمه
تصویر عجمه
((عَ مَ یا مِ))
یک هسته خرما، یک تکسک انگور، خرمابن که از هسته روید، جمع عجمات
فرهنگ فارسی معین