جدول جو
جدول جو

معنی عسجره - جستجوی لغت در جدول جو

عسجره
(عَ جَ رَ)
بدی و پلیدی. (منتهی الارب). خبث. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عسجره
(خَ رَ عَ)
نیک نگریستن. (از منتهی الارب). سخت و شدید نگاه کردن. (از اقرب الموارد) ، درسیر و سفر بودن شتر. (از منتهی الارب) : عسجر الابل، شتران به سیر و حرکت خود ادامه دادند. (از اقرب الموارد) ، نمک زدن گوشت را. (از منتهی الارب) : عسجر اللحم، گوشت را نمک زد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عسجره
پلیدی، نگریستن، نمک زدن
تصویری از عسجره
تصویر عسجره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ رَ)
والد کعب صحابی است (منتهی الارب). اصطلاح صحابی پیامبر به کسانی اطلاق می شود که در دوران زندگی حضرت محمد (ص) به دین اسلام گرویده و شخصاً با ایشان ملاقات داشته اند. این افراد از جمله پایه گذاران اولیه جامعه اسلامی بودند و در رویدادهای مهمی همچون هجرت، غزوات و تدوین سنت نبوی نقش مهمی ایفا کردند. در بررسی سیره نبوی، شناخت صحابه نقشی کلیدی ایفا می کند.
پدر قبیله ای است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
جای سطبری و درشتی از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). موضع العجر. (اقرب الموارد) ، گره رگ و پی. (منتهی الارب). گره در عروق بدن. (اقرب الموارد) ، گره چوب و جز آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). العقده فی الخشب و الخیط و نحوهما. (اقرب الموارد) ، عیب و منقصت، هر آنچه در وی پیشی نمایند و پنهان کنند، کارهای مشکل و دشوار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُرَ)
نام اسب نافع غنوی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِ رَ)
هیئت بست دستار. یقال فلان حسن العجره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ)
نمک. (منتهی الارب). ملح. (اقرب الموارد) (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
دشخوار شدن کار. (المصادر زوزنی). دشخوار شدن. (آنندراج). دشوار شدن. (ترجمان القرآن جرجانی). دشواری. (دهار) ، تنگدست شدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ رَ)
پر سفید نوک بال. (منتهی الارب). قادمۀ سپیدرنگ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ سِ رَ)
مؤنث عسر. سخت و صعب و مشکل. رجوع به عسر شود.
- عسرهالاندمال، که دیر مندمل شود. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- عسرهالانهضام، دیرگوار. دشوارگوار. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
تنگی و دشواری. (منتهی الارب). اسم است عسر را. (از اقرب الموارد). سختی. (ترجمان القرآن جرجانی). دشواری. (دهار) : لقد تاب اﷲ علی النبی و المهاجرین و الانصار الذین اتبعوه فی ساعه العسره (قرآن 117/9) ، همانا خداوند توبه پیامبر و مهاجران و انصار را که در زمان دشواری از او پیروی کردند، پذیرفت. و ان کان ذوعسره فنظره اًلی میسره (قرآن 280/2) ، و اگر دارندۀ عسرت و سختی باشد، پس او را مهلتی است تا وقت یسر.
- جیش العسره، لشکر تبوک، چه در شدت گرما بدین جنگ خوانده شدند و آن بر آنها سخت و مشکل آمد. (از اقرب الموارد).
، درویشی. (ترجمان القرآن جرجانی) (دهار). عسرت. و رجوع به عسرت شود
لغت نامه دهخدا
(سُرَ)
سرخی سپیدی آمیخته. (منتهی الارب) (آنندراج). سجر. (اقرب الموارد) ، آب اندک که بمدد باران پر شده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). آبی که پر کند نهر را. (اقرب الموارد). ج، سجر
لغت نامه دهخدا
(مُ سَجْ جَ رَ)
پر. لبریز. عین ٌ مسجّرهٌ، مفعمه. (ذیل اقرب الموارد، از تاج)
لغت نامه دهخدا
(مِ جَ رَ)
چوبی که فروزینه بوسیلۀ آن مخلوط می شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
دشوار گردیدن. (از منتهی الارب). ضد یسر. (ازاقرب الموارد) ، تنگ و سخت گردیدن زمان، دشوار شدن زادن بچه برای زن، بیرون نیامدن آنچه در شکم بود، خلاف کردن. (از منتهی الارب). عسر. رجوع به عسر شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
سبک گشتن و شتاب کردن. (از اقرب الموارد). سبکی و شتابی. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(عُ سَ رَ)
یوم العسیره، یوم العشیره است به شین معجم که آن را یوم العسیره به سین مهمل نیز ضبط کرده اند ولی با شین اصح است. (از مجمع الامثال میدانی). رجوع به عشیره شود
لغت نامه دهخدا
(خَ زَجَ)
دراز کردن هر دو لب و درپیچیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دراز کردن هر دو لب و برگرداندن آنها و صدا برآوردن. (از اقرب الموارد). و این مخصوص لب است کما اینکه زنجره اختصاص به زدن انگشت دارد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَرَ)
زن دلیر بی باک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). زن باجرأت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عجره
تصویر عجره
گره رگه در چوب، کارپیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسجر
تصویر عسجر
نمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنجره
تصویر عنجره
بی شرم زن بد خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عساره
تصویر عساره
دشوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسبره
تصویر عسبره
مونث عسبر ماده شتر تیز رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسکره
تصویر عسکره
سختی
فرهنگ لغت هوشیار