شتر نر توانا که از هر زمین گذرد و همیشه سفر کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تعبیر و تفسیرکننده خواب. (المنجد) (ناظم الاطباء) ، مبالغۀ عابر. (المنجد)
شتر نر توانا که از هر زمین گذرد و همیشه سفر کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تعبیر و تفسیرکننده خواب. (المنجد) (ناظم الاطباء) ، مبالغۀ عابر. (المنجد)
میل جراحت. (مهذب الاسماء). محراف و میلی که در جراحت فرو برند تا غور آن معلوم گردد. ج، سبر. (ناظم الاطباء). آنچه بدان غور جراحت را معلوم دارند. (اقرب الموارد)
میل جراحت. (مهذب الاسماء). محراف و میلی که در جراحت فرو برند تا غور آن معلوم گردد. ج، سُبُر. (ناظم الاطباء). آنچه بدان غور جراحت را معلوم دارند. (اقرب الموارد)
میل جراحت. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). میلی که عمق زخم را بدان معلوم کنند. (اقرب الموارد). میل که به جراحت فرو برند تا عمق آن معلوم کنند. مسبر. فتیلۀ جراحت. (زمخشری). محجاج. محرف. محراف. تک یاب. قاثاطیر، کسی که عمق جراحت را تعیین می کند. ج، مسابیر. (اقرب الموارد) ، قلم و مداد که بدان نویسند. (ناظم الاطباء)
میل جراحت. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). میلی که عمق زخم را بدان معلوم کنند. (اقرب الموارد). میل که به جراحت فرو برند تا عمق آن معلوم کنند. مِسْبَر. فتیلۀ جراحت. (زمخشری). محجاج. محرف. محراف. تک یاب. قاثاطیر، کسی که عمق جراحت را تعیین می کند. ج، مسابیر. (اقرب الموارد) ، قلم و مداد که بدان نویسند. (ناظم الاطباء)
یا اسپار یا اسفاربن شیرویهالدیلم. مؤلف مجمل التواریخ و القصص گوید: آغاز دولت آل بویه و اخبار ایشان، آگاه باش که چون اسباربن سیرویه الدیلم، بر شهر ری و نواحی آن مستولی شد مرداویج بن زیار الجیلی با وی بود از فرزندان پادشاه گیلان، و نسبت ایشان به آغش وهادان کشد که بعهد شاه کیخسرو ملک گیلان بوده ست، و بعد از اتّفاق وحوادث بسیار اسپار شیرو با مرداویج یکی شد (و) وزیرش همچنین، سبب آنرا که اسبار هزار هزار دینار زر نقد فرموده بود که بقلعۀ الموت برند که آن وقت خزانه آنجا بود، پس وزیر بسنگ درم وزن کرد (و) کمابیش سیصدهزار دینار از آن میان ببرد، و اسبار را این خیانت از او معلوم شد، پس وزیر مرداویج را در پادشاهی طمع افکند تا اسپار کشته شدبر دست مرداویج، و پادشاهی او را صافی شد. (مجمل التواریخ و القصص ص 388 و 389). و رجوع به اسفار شود
یا اسپار یا اسفاربن شیرویهالدیلم. مؤلف مجمل التواریخ و القصص گوید: آغاز دولت آل بویه و اخبار ایشان، آگاه باش که چون اسباربن سیرویه الدیلم، بر شهر ری و نواحی آن مستولی شد مرداویج بن زیار الجیلی با وی بود از فرزندان پادشاه گیلان، و نسبت ایشان به آغُش وهادان کشد که بعهد شاه کیخسرو ملک گیلان بوده ست، و بعد از اتّفاق وحوادث بسیار اسپار شیرو با مرداویج یکی شد (و) وزیرش همچنین، سبب آنرا که اسبار هزار هزار دینار زر نقد فرموده بود که بقلعۀ الموت برند که آن وقت خزانه آنجا بود، پس وزیر بسنگ درم وزن کرد (و) کمابیش سیصدهزار دینار از آن میان ببرد، و اسبار را این خیانت از او معلوم شد، پس وزیر مرداویج را در پادشاهی طمع افکند تا اسپار کشته شدبر دست مرداویج، و پادشاهی او را صافی شد. (مجمل التواریخ و القصص ص 388 و 389). و رجوع به اسفار شود
قریه ای است بر باب حی ّ شهر اصفهان و آنرا اسباردیس گویند و از آنجاست ابوطاهر سهل بن عبدالله بن الفرخان الاسباری الزاهد، مجاب الدعوه. متوفی بسال 296 هجری قمری (معجم البلدان)
قریه ای است بر باب حی ّ شهر اصفهان و آنرا اسباردیس گویند و از آنجاست ابوطاهر سهل بن عبدالله بن الفرخان الاسباری الزاهد، مجاب الدعوه. متوفی بسال 296 هجری قمری (معجم البلدان)
بچۀ کفتار از گرگ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و گویند تذکیر و تأنیث آن برابر است. (از اقرب الموارد). حیوانی که از کفتار ماده و گرگ نر زاید. (یادداشت مرحوم دهخدا). عسبار. رجوع به عسبار شود
بچۀ کفتار از گرگ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و گویند تذکیر و تأنیث آن برابر است. (از اقرب الموارد). حیوانی که از کفتار ماده و گرگ نر زایَد. (یادداشت مرحوم دهخدا). عسبار. رجوع به عسبار شود