جدول جو
جدول جو

معنی عساله - جستجوی لغت در جدول جو

عساله
(عَسْ سا لَ)
کبت انگبین. و زنبور عسل. (از منتهی الارب). نحل. (اقرب الموارد). منج. منج انگبین، شوره، و جای انگبین. (از منتهی الارب). خلیه و کندوی زنبور عسل، چینندگان عسل. (از اقرب الموارد). رجوع به عسال شود
لغت نامه دهخدا
عساله
کندو، کبت (زنبورعسل)
تصویری از عساله
تصویر عساله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غساله
تصویر غساله
آبی که با آن چیزی را شسته باشند، آبی که پس از شستن چیزی از آن خارج شود، آنچه شسته شود از جامه و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رساله
تصویر رساله
پایان نامه، کتابی که در آن مرجع تقلید، احکام مذهبی را توضیح می دهد، کتاب، کتاب کوچک، نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غساله
تصویر غساله
مؤنث واژۀ غسّال، زن شوینده، زن مرده شور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجاله
تصویر عجاله
کاری که با شتاب انجام داده شود، آنچه با عجله آماده کنند، وقت اندک، زمانی که به سرعت می گذرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عسیله
تصویر عسیله
آب مرد شوسر شوس (منی)، خوشی شوس دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساله
تصویر مساله
حاجت، نیاز، خواهش، درخواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کساله
تصویر کساله
کسالت در فارسی بی کاری تنبلی سستی ناخوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فساله
تصویر فساله
ریم آهن سونش آهن
فرهنگ لغت هوشیار
گازر رختشوی زن، کازر خود کار (ماشین لباسشویی) چرکاب آب مانده از شست و شوی، آب چکیده، جامه شسته مونث غسال زن شوینده، زنی که مرده شوید. آبی که بدان دست و روی شویند، آب چکیده و مستعمل بشستن چیزی. یا ثلاثه غساله. سه جام می که پس از خواب شب بهنگام بامداد نوشند ستا: ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود وین حدیث با ثلاثه غساله می رود. (حافظ 152)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عماله
تصویر عماله
دستمزد کارمزد، روزی کارگر
فرهنگ لغت هوشیار
دستاویز بهانه بهانه، مانده پس مانده، مانده شیر در پستان، مانده نیرو: در پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطاله
تصویر عطاله
بیکاری، در نگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عساره
تصویر عساره
دشوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عباله
تصویر عباله
سنگینی گرانی، ستبرگردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذاله
تصویر عذاله
نکوهنده، گزند، کیک از خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
به هم رسیدنی سردستی خوراک آماده، پیش خوراک، توشه کم بی درنگ بدون تاخیر فورا، فعلا اکنون: عجاله با شما کاری ندارم. توضیح نوشتن آن به صورت عجالتا غلط است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاسله
تصویر عاسله
کبت (زنبور عسل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خساله
تصویر خساله
به درد نخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساله
تصویر حساله
سونش: سوهان زدن، سبوس جو، ساو ساوه (زر سوده سیم سوده)، پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رساله
تصویر رساله
پیغامبری و فرستگانی، نبوت، رسالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساله
تصویر بساله
دلیر یدن دلیر گردیدن یلی مردی، ناخوشداشت بسام: خنده روی خندنده
فرهنگ لغت هوشیار
نرمی و همواری، کشیدگی گونه روان شدن تندابه (تندابه سیل) روان شدن گدازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غساله
تصویر غساله
((غُ لِ یا لَ))
آبی که بدان دست و روی شویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رساله
تصویر رساله
((رِ لِ))
کتاب، جزوه، نامه، نوشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رساله
تصویر رساله
ماتیکان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رساله
تصویر رساله
Dissertation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رساله
تصویر رساله
диссертация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رساله
تصویر رساله
Dissertation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رساله
تصویر رساله
дисертація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رساله
تصویر رساله
rozprawa
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رساله
تصویر رساله
论文
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رساله
تصویر رساله
dissertação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رساله
تصویر رساله
dissertazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی