جدول جو
جدول جو

معنی عزیزخور - جستجوی لغت در جدول جو

عزیزخور
(گَ)
خورندۀ عزیز. که گرامی و ارجمندی را از میان بردارد و بخورد و فروبرد:
وی خاک عزیزخور به خواری
تن را عوض از جفات جویم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ زیزْ)
عزیزسان. گرامی وار. همانند مردم ارجمند:
من داشته ام عزیزوارش
تو نیز چو من عزیز دارش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی از بخش گوران شهرستان شاه آباد. سکنۀ آن 160 تن. آب آن از رود خانه شاهمار. محصول آن غلات، مختصری حبوب، توتون، صیفی و لبنیات است. نام اصلی این ده بان زلان است ولی بنام کدخدای محل عزیزخان مشهور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
مخفف چیزخورده، مجازاً زهرخورانیده. مسموم شده. زهرخورده
لغت نامه دهخدا
دواخور، مسموم
فرهنگ واژه مترادف متضاد